چهره ها
آرش فردوسی کار آفرین ایرانی سازنده دراپ باکس
منتشر شده
1 سال پیشدر
توسط
چوبین
آرش فردوسی متولد ۷ اکتبر ۱۹۸۵ در شهر اورلند پارک ایالت کانزاس است. وی پس از گذراندن دوران مقدماتی تحصیل در سال ۲۰۰۴ از دبیرستان بلو ولی نورث وست فارغ التحصیل شد. بعد از آن وارد دانشگاه امای تی شد، دانشگاهی که رویای همیشگی او بود.

«آرش فردوسی» در زمان تحصیل به کمک پدرش با زبان برنامهنویسی کیوبیسیک آشنا شد. پس از آن در دورههای آموزشی ++C شرکت کرد و به این زبان برنامهنویسی علاقهمند شد.
رویای تحصیل در امآیتی نیز تنها برای پیشرفت در علم برنامهنویسی در ذهن او پدیدار شد.«آرش فردوسی» در حین تحصیلات خود در دانشگاه همیشه این موضوع را مد نظر داشته که برای تاسیس یک شرکت قاعدتا باید تحصیلات مدیریتی داشت، اما با مجموع دوستانش که در ارتباط بود چه در خوابگاه و چه در دانشگاه به این نتیجه رسید که باید ذهن خود را به سمتی متقاعد کند که به همراه تفکرات و ایدههای جدید و به روز بتواند شرکتی موفق و هدفمند را تاسیس کند، به خاطر همین در همان سالهای ابتدای تحصیل به همراه چندی از دوستانش یک سرویس دهی کامل را به منظور قرض دادن کتاب ایجاد کرد.
«آرش فردوسی» به سیستمهای مقیاس پذیر علاقه زیادی داشت و به دنبال آن به سرویس گسترده و توسعه یافته فیس بوک علاقهمند شد و در دوران دانشجویی خود برای کارآموزی در این شرکت کار کرد.
یکی از دوستان صمیمی و مستعد «آرش فردوسی» در دوران تحصیل دانشگاه «درو هیوستون» بود که جالب است بدانید در واقع ایده اصلی دراپ باکس را او بنیان گذاشت. داستان از فراموشکاریهای «هیوستون» در همراه بردن درایو USBاش شروع میشود.
او که در سال ۲۰۰۷، دانشجوی دانشگاه ام آی تی بود، گاه با این مشکل مواجه میشد، بنابراین سعی کرد از سایتهایی برای آپلود فایلهای ضروری استفاده کند، اما خیلی زود دریافت که همه ی آنها مشکلاتی دارند، مثلا در آنها نمیشد فایلهای بزرگ را به راحتی و به سرعت آپلود کرد، یا پر از باگ بودند، به همین علت در صدد برآمد که سرویسی برای استفاده شخصی خودش درست کند، اما خیلی زود به این فکر افتاد که این سرویس را برای استفاده عمومی آماده کند و با همکاری هم دانشگاهیاش- «آرش فردوسی» – دراپباکس را راه انداخت.

«آرش فردوسی» در سال ۲۰۰۷ به همراه «درو هیوستون»، شرکت دراپباکس را در ماساچوست بنیانگذاری کرد. در همان سال شرکت خود را به شهر سانفرانسیسکو ایالت کالیفرنیا منتقل کردند و از طریق چند موسسه خصوصی مالی و تعدادی افراد سرمایه گذار سرمایه لازم را برای گسترش شرکتش فراهم کرد.
او در سال آخر تحصیل دانشگاه را رها کرد و تمام تمرکز خود را روی توسعه این نرمافزار گذاشت. البته «آرش فردوسی» سیستم قوی دانشگاه ام آی تی را نیز در این تصمیم مؤثر میداند. او در این باره میگوید:اگر شما در دورههای تحصیلی دانشگاه ام آی تی موفق باشید، میتوانید زمانی را به کار روی پروژههای شخصی اختصاص دهید. اگر پروژهی شما شکست بخورد، باز هم میتوانید برای ادامهی تحصیل به دانشگاه بازگردید.

دراپ باکس با تلاشهای مستمر این دو منجر به خیزش اکثر توجهات سرمایه گذاران و شرکتهای توسعه یافته سرمایه گذاری شد. در مرحلهای که قرار بود نسخهی بتا از دراپ باکس اولیه رو نمایی شود چیزی بالغ بر بیش از ۵۰۰۰ کاربر در انتظار رونمایی بودند که به دنبال این اتفاق تصمیم گرفته میشود ویدیویی از دراپ باکس، معرفی آن و همچنین روش استفاده از ان را فراهم کنند.
دراپباکس در واقع یک سرویس اشتراک گذاری فایل است که میتوانید فایلها و اسناد خود را با دیگر کاربران همین سرویس به اشتراک بگذارید و در صورتی که از چند سیستم مجزا مثل لپ تاپ، کامپیوتر رومیزی و یا موبایل استفاده میکنید، میتوانید از تمامی آنها به فایلهای خود دسترسی داشته باشید و مهمترین و اصلی ترین مزیت دراپباکس این است که با ویرایش یک فایل و یا حذف آن بلافاصله فایل شما در دستگاههای دیگر شما بروزرسانی میشود.
«آرش فردوسی» و «هیوستون»، تقاضای «استیو جابز» در سال ۲۰۰۹ را برای فروش امتیازشان رد کردند و شرکت را به نقطهای رساندند که امروزه از بهترین و شاید مهمترین سرویسهای ذخیره سازی ابری به شمار میرود. خدماتی که «آرش فردوسی» در این پروژه دراپ باکس انجام داده، مصاحبه و ارزیابی از افراد متخصص و مستعدی بود که خواستار کار در این شرکت بودند و همچنین بررسی و تحلیل آخرین نسخه مد نظر از محصول شرکت را هم با دقت و تیزبینی لازم انجام میداد.
«آرش فردوسی» تا سال ۲۰۱۲ بهعنوان مدیر ارشد فناوری در دراپباکس مشغول به کار بود. از آن سال به بعد «آدیتیا آگاروال» به این سمت منصوب شد و «آرش فردوسی» بهعنوان عضو هیئت مدیره به فعالیت خود در این سرویس ادامه داد.

«آرش فردوسی» در سال ۲۰۱۱ در فهرست ۳۰ کارآفرین برتر زیر ۳۰ سال نشریه Inc؛ و نیز فهرست ۴۰ کارآفرین برتر زیر ۴۰ سال نشریه فورچون قرار گرفت. او سال ۲۰۱۴ به همراه «هیوستون» برنده عنوان «بنیانگذار سال» از سوی نشریه تککرانچ شد و در سال ۲۰۱۶ در رتبه ۳۰ام جدول ۴۰ کارآفرین برتر مجله فوربس ایستاد.

شاید دوست داشته باشید

مینو اخترزند در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شد. دوران کودکى و نوجوانى خود را در تهران سپرى کرد و پس از دریافت دیپلم دبیرستان در سال ۱۹۷۴، به عنوان دانشجوی مهمان در موسسه سلطنتى فناورى سوئد در رشته مهندسى برق به این کشور مهاجرت کرد.
او در مصاحبه اى از سختى هاى دوران تحصیلى خود چنین گفت: «در سال ۱۳۵۸ که ما دانشجوی مهمان بودیم و برایمان از ایران پول میفرستادند، مدتی برایمان پول نیامد و زندگی بسیار مشکلی داشتیم تا این که دولت سوئد به ما اجازه کار نیمه وقت داد. من از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر دانشگاه میرفتم و بعد از ظهر در اداره پست نامه تقسیم میکردم و شبها درس میخواندم»
او اولین کار خود را در شرکت برق استکهلم به عهده گرفت. او میگوید اولین شغل وی در سوئد که از نظر خودش هم خیلی اهمیت داشته است. «مینو اخترزند» در طول دو سال خدمت در این شرکت، توانسته بود نظر مساعد مقامات این شرکت را به خود و عملکردش جلب کند.

«مهندس اخترزند» پستهای مدیریتی گوناگونی را در شرکت انرژی واتن فال را تجربه کرده است. «مینو اخترزند» پس از کارنامه درخشانش در شرکت انرژی و برق سوئد، به عنوان رییس راهآهن سراسری این کشور انتخاب شد. او میگوید هیچ تصویری از شغل بعدی خود نداشته، اما شباهت سیستم کار راهآهن و شرکتهای برق در سوئد باعث شده است در پذیرفتن این شغل تردید نکند. او عضویت در هییٔت ریٔیسه دانشگاه «سودرتورن» استکهلم را نیز دارد.
در حالى که در گذشته برخى از ایرانیان مقیم سوئد از مورد تبعیض قرار گرفتن به هنگام درخواست کار به دلیل داشتن نام هاى خود شکایت داشتند «مهندس اخترزند» با نامى که شاید تلفظش چندان هم براى سوئدىها آسان نبود به این تعداد مناصب شغلى مهم در این کشور دست یافت.
«مینو اخترزند» در ماه میسال ۲۰۱۰ به سمت استانداری یونشوپینگ سوئد منصوب شد. وی نخستین ایرانی بود که سمت استانداری را درسوئد به عهده میگرفت. از ۲۰۱۶ تاکنون استاندار«واستمانلند» استانِ جنوبىِ این کشور مى باشند.

«مینو اخترزند»در مورد شیوه مدیریتی خودش میگوید: «من در سیستم کاری خود همیشه تلاش میکنم مطابق آنچه در سوئد فرا گرفتهام، بین زن و مرد تفاوتی قائل نشوم. تنها چیزی که برایم مهم است، بازدهی در کار است. سیاست من این است که خود شخص از لحاظ کاری و روحیه مهم است و جنسیتش اهمیتی ندارد.»
«مینو اخترزند» درباره اینکه خود را ایرانی میداند یا خیر نظر جالبی دارد. وی میگوید:«موقعی که بیرون هستم و کار میکنم، فرهنگم سوئدی است و مدل رئیس بودنم هم سوئدی است، زیرا من برای اولین بار در سوئد وارد بازار کار شدم. ولی وقتی کارم تمام میشود و به خانه میآیم، کاملاً ایرانی ایرانی هستم و شوهرم نیز ایرانی است و در خانه فقط فارسی صحبت میکنیم.»

آنچه که «مینو اخترزند» به عنوان کلید موفقیت بر آن تاکید میکند اعتماد به نفس و باور به خود است و اینکه همیشه باید به کاری که انجام میدهیم اعتقاد فراوان داشته باشیم. او همچنین معتقد است که اگر یک فرد در سوئد تمام تلاش و دقت خود را به کار بگیرد تا جایی که کاری انجام میدهد بازتاب داشته باشد، توجه مسئولان به این فرد جلب میشود.

آلن دلون از جمله چهرههای معروف سینمای فرانسه بود که در دهه شصت و هفتاد میلادی شهرتی جهانی کسب کرد. نام او بیش از همه با فیلمهای جنایی و دراماتیک پیوند خورده است. آفتاب داغ، روکو و برادرانش، دسته سیسیلیها، عقرب و آفتاب سرخ از جمله فیلمهای معروف او هستند. این بازیگر خوشتیپ سینمای فرانسه امروز ۸ نوامبر ۲۰۲۰ هشتاد و پنجمین سالگرد تولدش را جشن میگیرد.
آلن دلون کودکی شیرینی را تجربه نکرد. پدر و مادرش هنگامی که او نسبتا کوچک بود، از هم جدا شدند. سرپرستی او به زوجی دیگر محول شد و پس از مرگ آنان نیز آلن مجبور شد در یک مدرسه شبانهروزی رشد کند. معلمان او را شاگردی میدانستند که به سختی میتوان او را آموزش داد و تربیت کرد. به همین خاطر نیز او مجبور بود زود به زود مدرسه خود را عوض کند.

در سال ۱۹۵۷ بود که دلون نخستین قرارداد بازیگری خود را در فیلمی سینمایی به امضا رساند و در فیلم Quand la femme s’en mèle نقشآفرینی کرد. درخشش آلن دلون در این فیلم سبب شد که توجه فیلمسازان و تهیهکنندگان به او جلب شود و او نخستین گامها را در راه ستاره شدن بردارد.
یک سال بعد آلن دلون با رومی اشنایدر، چهرهی زیبا و معصوم سینمای آلمان آشنا شد. این زوج در سال ۱۹۵۹ نامزدی خود را اعلام کردند. رابطه آنها یکی از سوژههای محبوب نشریات و رسانهها بود؛ رابطهای که در نهایت با تلخی و جدایی پایان یافت و به عنوان عشقی ناکام در ذهنها حک شد.

فیلم جنایی آفتاب داغ، ساخته رنه کلمان که در سال ۱۹۶۰ به پرده سینماهای جهان راه یافت؛ آلن دلون را به شهرتی جهانی رساند و درهای حضور در محصولات سینمایی بینالمللی را به روی او گشود. درخور توجه آنکه هالیوود چند دهه بعد نسخهای تازه از این فیلم با بازیگری مت دیمن ساخت.

یکی از فیلمهای معروفی که آلن دلون در آن بازیگری کرده، یوزپلنگ، ساخته ویسکونتی، سینماگر برجسته ایتالیایی است. در این فیلم ستارگانی چون کلودیا کاردیناله و برت لنکستر نیز نقشآفرینی کردهاند. درخشش دلون در این فیلم بهیادماندنی سبب شد که او مورد تحسین منتقدان سینمایی قرار گیرد و نامزد دریافت جوایز متعددی شود.

نام آلن دلون بیش از همه با فیلمهای جنایی و فیلم نوآر پیوند خورده است، از جمله با فیلم سامورایی به کارگردانی ژان پیر ملویل که در سال ۱۹۶۷ به نمایش درآمد. دلون در این اثر سینمایی در نقش قاتلی خونسرد ظاهر میشود که فقط به خاطر پول آدم میکشد. چهرهی جذاب و در عین حال سرد و بیاحساس دلون را شاید بتوان بهترین گزینه برای ایفای این نقش دانست.

آلن دلون در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ قدم به عرصه تهیه فیلم هم گذاشت و صاحب دو شرکت فیلمسازی بود که از جمله فیلم معروف بورسالینو را به پردهی سینماها فرستاد. در این فیلم خود دلون در کنار ژان پل بلموندو، یکی دیگر از چهرههای محبوب سینمای فرانسه در دهه شصت و هفتاد، نقشآفرینی کرده است.

در سال ۱۹۸۱ آلن دلون قدم به عرصه کارگردانی گذاشت و در فیلم Pour la peau d’un flic هم بازیگر بود و هم کارگردان. این فیلم جنایی از سوی منتقدان مورد استقبال چندانی قرار نگرفت. دلون در این اثر نقش یک کارگاه خصوصی را ایفا میکند.

برگزاری مسابقات مشتزنی و اتومبیلرانی از جمله علایق شخصی آلن دلون محسوب میشوند. او حتی تجربیاتی هم در عرصه موسیقی کسب کرد و در سال ۱۹۸۷ با صدای خود آلبومی تحت عنوان Comme au cinéma به بازار فرستاد که با موفقیت روبرو شد.

آلن دلون در اواسط دهه هشتاد میلادی در کنار بازیگری در فیلمهای جنایی و اکشن به نقشآفرینی در فیلمهای هنری و تاریخ روی آورد. از جمله این فیلمها سوان عاشق(محصول ۱۹۸۴) است که فولکر اشلوندورف، سینماگر برجسته آلمانی آن را با اقتباس از رمان معروف مارسل پروست ساخته است.

یکی از آخرین نقشهای آلن دلون در فیلم آستریکس در بازیهای المپیک است که او در آن ایفای نقش ژولیوس سزار، امپراتور رم را برعهده داشت.

آلن دلون بهرغم محبوبیتش در عرصه سینما، از لحاظ سیاسی و اجتماعی چهرهای بحثبرانگیز بوده است. وطنپرستی افراطی، عشق به ناپلئون بناپارت و شارل دوگل و همچنین هواداری او از حزب راستگرای جبهه ملی فرانسه به رهبری لوپن سبب شده که دلون بارها خبرساز شود.

آلن دلون در طول چندین دهه فعالیت هنری و سینمایی خود در بیش از ۸۰ اثر نقشآفرینی کرد. جایزه سزار (۱۹۸۵)، بامبی(۱۹۸۷)، خرس طلایی برلیناله (۱۹۹۵) و دوربین طلایی (۱۹۹۸) به پاس یک عمر فعالیت هنری از افتخاراتی است که در کارنامه او به ثبت رسیده است. دلون در سال ۲۰۱۲ نیز جایزه فستیوال معروف لوکارنو را به خاطر یک عمر فعالیت سینماییاش دریافت کرد.

لئوناردو ویلهم دی کاپریو متولد ۱۱ نوامبر ۱۹۷۴ در لس آنجلس، بازیگر، تهیه کننده و نویسنده امریکایی است. «لئوناردو دی کاپریو» خیلی زود دریافت که به بازی در برابر دوربین فیلمبرداری علاقه دارد. او در همان کودکی در چند تبلیغ تلویزیونی ظاهر شد.در سال ۱۹۹۳ بازی درخشان دیکاپریوی نوجوان در نقش پسری با معلولیت ذهنی به نام آرنی در فیلم «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد؟» توجه منتقدان را به خود جلب کرد. هنرنمایی دیکاپریو در این فیلم برایش نخستین نامزدی اسکار در شاخه بهترین هنرپیشه مرد نقش مکمل را به همراه آورد.

یک سال بعد از آن بود که لئوناردو دیکاپریو در فیلم «رومئو و ژولیت» به کارگردانی باز لورمان بر پرده سینما ظاهر شد. بازی در این فیلم خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین را از آن وی کرد. از آن پس نام لئوناردو دیکاپریو نه تنها به عنوان هنرپیشهای توانا بلکه به عنوان هنرپیشهای محبوب دختران جوان نیز بر سر زبانها افتاد.
سال ۱۹۹۷ لئوناردو دیکاپریو با فیلم «تایتانیک» یک شبه به هنرپیشهای تبدیل شد که در هر گوشه از کره زمین او را میشناختند. دیکاپریوی ۲۳ ساله برای بازی در این فیلم پرفروش برای دومین بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب در شاخه بهترین هنرپیشه مرد شد.

لئوناردو دیکاپریو در «مردی در نقاب آهنی» محصول ۱۹۹۸ نشان داد که از پس ایفای همزمان دو نقش متفاوت نیز به خوبی بر میآید. او در این فیلم که بر اساس یکی از داستانهای سه تنفگدار، نوشته الکساندر دوما ساخته شده، نقش لویی چهاردهم و فیلیپ، برادر دو قلویش را بازی کرد. جرمی آیرونز و جان مالکوویچ از جمله همبازیان دیکاپریو در «مردی در نقاب آهنی» بودند.

در سال ۲۰۰۲ مارتین اسکورسیزی، کارگردان نامی هالیوود، لئوناردو دیکاپریو را برای بازی در فیلم «دار و دستههای نیویورکی» به خدمت گرفت. این فیلم سرآغازی بر همکاری درازمدت این دو با یکدیگر شد. مارتین اسکورسیزی یکی از انگیزههایش برای فیلمسازی را حضور هنرپیشهای به نام لئوناردو دیکاپریو در سینما اعلام کرده است.

استیون اسپیلبرگ کارگردان نامدار دیگری است که لئوناردو دیکاپریو را برای بازی به خدمت گرفته است. در فیلم دیدنی «اگر میتوانی من را بگیر» به کارگردانی اسپیلبرگ، که بر اساس داستان زندگی یک جاعل حرفهای به نام فرانک ابیگیل ساخته شده، دیکاپریو در کنار تام هنکس هنرنمایی میکند.

در سال ۲۰۰۴ لئوناردو دیکاپریو بار دیگر در برابر دوربین مارتین اسکورسیزی قرار گرفت. «هوانورد» دومین نامزدی اسکار برای دیکاپریو را به همراه داشت؛ این بار در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول مرد.

فیلم مهیج «الماس خونین» محصول سال ۲۰۰۶ که داستان تجارت غیرقانونی الماسهای خونین در جنگ داخلی سیرالئون را روایت میکند، لئوناردو دیکاپریو را برای سومین بار نامزد دریافت اسکار کرد. اما در نهایت وی این بار نیز همانند دفعات قبل، دست خالی مراسم اسکار را ترک کرد.

«جاده انقلابی» دومین تجربه بازیگری لئوناردو دیکاپرو و کیت وینسلت در کنار یکدیگر، پس از فیلم تایتانیک بود. این فیلم تأثیرگذار داستان زندگی زوجی پر از امید و آرزو در دهه ۱۹۵۰ میلادی را روایت میکند. این زوج که به دنبال یافتن راهی برای تغییر در زندگیشان هستند، در نهایت به سرنوشتی تلخ دچار میشوند.

کلینت ایستوود، هنرپیشه و کارگردان مطرح هالیوود، در سال ۲۰۱۲ لئوناردو دیکاپریو را در فیلم «جی. ادگار» به بازی گرفت. این فیلم روایتگر داستان زندگی کاری جی ادگار هوور، اولین رئیس سازمان اف بی آی (FBI) است. در این فیلم دیکاپریو با کمک گریم و البته هنرنمایی درخشانش، بر پرده سینما بیش از ۵۰ سال پیرتر میشود.

لئوناردو دیکاپریو با اغلب کارگردانان مطرح هالیوود همکاری داشته است. «جانگوی آزاد شده» محصول سال ۲۰۱۲ به کارگردانی کوئنتین تارانتینو یکی دیگر از این همکاریهای موفق به شمار میرود؛ فیلمی که هم نظر مثبت مخاطبان و هم منتقدان را به خود جلب کرد.

گتسبی بزرگ به کارگردانی باز لورمان، علیرغم بازی درخشان لئوناردو دیکاپریو نتوانست انتظارها را آنگونه که باید برآورده کند. این فیلم بر اساس رمانی از اسکات فیتزجرالد ساخته شده که تاکنون برداشتهای سینمایی متعددی از روی آن انجام شده است، از جمله فیلمی محصول سال ۱۹۷۴ با بازی رابرت ردفورد در نقش گتسبی بزرگ.
زمانی که «گرگ وال استریت» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بازی لئوناردو دیکاپریو به روی پرده سینماها آمد، همه بر این باور بودند که اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول مرد این بار از آن دیکاپریوست.

اهدای جایزه گلدن گلوب بهترین هنرپیشه مرد به لئوناردو دیکاپریو هرچند در شاخه فیلمهای کمدی یا موزیکال، موجب شد تا امید اهدای اسکار به وی بیشتر شود. بدشانسی محض دیکاپریو در اسکار ۲۰۱۴ داشتن رقیبی به نام متیو مککاناهی بود که او نیز بازی درخشانی از خود در فیلم «مشتریان کلوب دالاس» ارائه داده بود؛ رقیبی که باعث شد این بار هم دیکاپریو از اسکار به دور بماند.

لئوناردو دی کاپریو به خاطر بازی در فیلم «برخاسته از گور» بالاخره در پنجمین نامزدی برای بهترین بازیگری، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اصلی را دریافت کرد.

همکاری بعدی لئوناردو دی کاپریو با تارانتینو فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» بود. این فیلم فضای سال ۱۹۶۹را در شهر لس آنجلس نشان میدهد. دیکاپریو با بازی چشمنواز خود در نقش بازیگری معروف که در حال افول است بهخوبی اتفاقات و داستانهای آن دوران را به ما نشان میدهد.

لئوناردو دیکاپریو همانند بسیاری از ستارگان طراز اول هالیوود چندان علاقهای به افشای جزئیات زندگی خصوصیاش ندارد، او اغلب مادرش را همراه با خود روی فرش قرمز اسکار میبرد. همین امر موجب شده تا مجلات عامهپسند اغلب با لقب «پسر مامان» از او یاد کنند.

لئوناردو دیکاپریو به عنوان سفیر صلح سازمان ملل نیز انتخاب شد و در نشست عمومی این سازمان در نیویورک نیز سخنرانی کرد.

دی کاپریو فعالیتهای وسیعی برای منابع طبیعی بخصوص حفظ و نگهداری گوریلها انجام داده. لئو با موفقیت در سال ۲۰۰۶ مشغول ساختن فیلمی در مورد محیط زیست شد و این فیلم را به فستیوال کن برد.