خانه و خانواده
خانواده اجاره ای در ژاپن
منتشر شده
1 سال پیشدر
توسط
چوبین
در ژاپن شرکتهایی وجود دارد که در صورت مراجعه به این مراکز، به شما خانواده اجاره میدهند. با یکی از شعب تماس میگیرید و درخواست اجارهخانواده میکنید. تعداد اعضای خانواده هم میتوانید انتخاب کنید. برای مثال میتوانید یک خانم خانه و یک دخترخانم در نقش بچه سفارش دهید و آنها در اولین فرصت، برای شما ارسال میشوند.
نیویورک تایمز، در یک مقالهی طولانی، با عدهای از افرادی که از خدمات این شرکتها استفاده کردهاند مصاحبه کرده است، که در پَسِ نظرات و صحبتهای آن افراد، نکات جالبی بهدست میآید. یکی از افرادی که با آن مصاحبه کردهاند، نیشیدا نام دارد. از دلایل استفادهی نیشیدا از خدمات این شرکت سوال پرسیدند و او در پاسخ گفت: همسرم فوت کرده و با دخترم بحثمان شده و او مرا ترک کرده است. من هم تنها بودم و این تنهایی باعث افسردگی من شده بود. میخواستم مانند قبل، کسی اطرافم باشد…
نیشیدا میگوید دلتنگ بودم و هوس کرده بودم یک شب مانند گذشته، با همسر و دخترم به رستوران بروم. بههمین دلیل با آن شرکت تماس گرفتم و آنها هم مشخصات مورد نظر را از من پرسیدند و با توجه به مشخصات داده شده، یک زن و یک دختر برایم فرستادند. لازم است بگوییم که، این اجارهها بهصورت ساعتی و یا روزانه است. بعد از اتمام زمان مشخص شده، دیگر نه همسری میماند و نه دختری..
نیشیدا میگوید: «آن زن و دختر که سفارش داده بودم، برای من ارسال شد و ما خانوادگی برای شام به رستوران رفتیم.»
وقتی به رستوران رفتند، آن زن و دختر از او پرسیدند «اخلاق خانوادهات چطور بوده تا ما هم مانند آنها با تو رفتار کنیم؟!» مثل اینکه میخواستند تا جایی که امکان دارد، خانواده را برای او شبیهسازی کنند. نیشیدا هم خصوصیات اخلاقی و رفتاری همسر و دخترش را به آنها میگوید و آنها هم تمام سعیشان را کردهاند که همان فضای خانوادگی قبلی را برای او رقم بزنند و نقش بازی کنند.
این آقا (نیشیدا)، صرفا برای یک رستوران رفتن که تنها نباشد، پولی بابت اجارهی این آدمها داده است. حالا شاید فکر کنید از این آدمهای اجارهای برای پیشبردن یکسری کارهای دیگر استفاده شود، که منکر آنهم نیستیم اما قصد نداریم به آن بپردازیم، اما نویسندهی مقالهی نیویورک تایمز، میگوید عمدتا اجارهی این افراد، بهخاطر تنهایی آدمهاست و صرفا افرادی را که سفارش میدهند به این دلیل است که از تنهایی درآیند.
همین آقای نیشیدا، زمانی که دید آن دونفر توانستند تا حد خوبی ادای زن و دختر قبلیاش را درآورند، پول بیشتری به آنها داده است. همچنین کلید منزلش را به آنها داده و خواسته که قبل از او به خانه بروند، چراغهای خانه را روشن کنند و بوی غذا هم بیاید.
او میگوید آنها آدمهای خوبی بودند و من هم به آنها اجازه دادم و گفتم نیازی نیست زیادی نقش بازی کنند و بهتر است خودشان باشند. جالب است که آن زن از اخلاق شوهرش گله میکرد، و یا آن دختر مشکلات زندگی خودش را بیان میکرده و نیشیدا هم آنها را راهنمایی میکرده.
بعد از نیشیدا که در مقاله سرگذشت بسیار طولانی هم دارد، به سراغ یکی از مدیر عاملهای این شرکتها رفتند و دربارهی شرکت و فعالیتشان صحبت کردند. این مدیر گفته شرکت ما به اسم family romance، حدود ۲۰ پرسنل ثابت دارد و ۱۲۰۰ بازیگر فریلنسر، که با توجه به موقعیتهای مختلف آنها را به هرکسی که نیاز داشته باشد اجاره میدهیم.
مدیر این شرکت میگوید گاهی اوقات، افراد برای پیشبردن کارهایشان آدم اجاره میکنند. برای مثال یکی به شرکت مراجعه میکند و میگوید من پدر ندارم، نیاز دارم کسی نقش پدر را برای من بازی کند، تا بتوانم فلان قرارداد را ببندم. اما عمدتا پرسنل، برای رفع تنهایی و پرکردن اوقات فراغت، اجاره میروند.
برای مراسمهای عروسی، ختم، جشن تولد و هر نوع مراسم دیگری که نیاز به آدم باشد، ما میتوانیم نیرو تهیه کنیم و بهعنوان سرویس به مشتریهایمان اجاره بدهیم.
نمیدانم شما تا چه اندازه به ابعاد مختلف مسائل ذکر شده فکر کردید، اما من بهعنوان نویسنده، چیزی که بسیار ذهنم را مشغول کرده و برایم جالب بوده، نیاز به خانواده داشتن بود. اصلا قصد ندارم در این مطلب به حرفهای کلیشهای بپردازم، اما نکتهی جالب در این مقاله این بود که، با وجود اینکه همه میدانیم ایرانیها، به نسبت دیگر کشورها چقدر خونگرم و احساساتی هستند (این موضوع را با سفر به کشورهای مختلف کاملا متوجه خواهید شد)، اما بازهم داشتن خانوادهای گرم و صمیمی، از نیازهای عاطفی افراد با هر قوم و ملیتی بهشمار میرود.
آنجا که نیشیدا کلید خانهاش را به آن زن و دختر میدهد تا قبل از او به خانه بروند، چراغ خانهاش را روشن کنند و بوی غذا هم بیاید، خیلی جای بحث دارد.
خانواده، یک نیاز اساسیست که هر فرد آن را در وجود خود حس میکند. شاید خیلی ساده از کنار زنی که از صبح در نبود شوهرش، یا در خانهاست و یا شاغل، اما برای شب خود را به منزل میرساند و بوی غذایش در فضا میپیچد و یا به قول خودمان چراغ خانه را روشن نگه میدارد، بگذریم. اما این چیزی نیست جز عشق و احساس آرامش، و نیازی که هر فرد برای بقا دارد و بهراستی که زندگی بدون عشق چقدر بیمعناست.
شاید این روزها آمار مجرد بودن و تنها زندگی کردن به هردلیلی اعم از اقتصادی و… زیاد شده باشد اما چیزی که من میدانم این تنهایی، زنگ خطریست برای روحیهی افراد جامعه…

شاید دوست داشته باشید
خانه و خانواده
مشکلات جوانان و نوجوانان در گفتگو با والدین
منتشر شده
1 سال پیشدر
۰۴-۱۲-۱۳۹۹توسط
چوبین
بیشتر افراد با ورود به نوجوانی و جوانی، هر روز کمتر از دیروز با والدین خود گفتگو میکنند یا این صحبتها صرفا به مسائل روزمره و تعریف اتفاقات روزانه خلاصه میشود. صحبت از عقاید، باورها و احساسات تقریبا قطع میشود، چون هنوز فرد خود را در مقابل والدین، یک کودک میبیند. معمولا هم دلایل به ظاهر منطقی برای این گفتگو نکردن ذکر میشود مانند درک نشدن یا قضاوت شدن توسط آنها. اما موضوع این جاست که یک فرد بزرگ سال مستقل نباید ترسی از دریافت قضاوت منفی داشته باشد. به عبارت دیگر باید انتخابهای آگاهانه انجام بدهد که حتی اگر والدین یا دیگران آنها را تایید نکردند، با دلایل منطقی توجیهشان کند و دچار تنش روانی نشوند.
شاید سبک فرزندپروری والدین اشتباه است
اما سوال این جاست که چرا بعضی افراد جرئت و توان گفتوگوی سازنده و از موضع برابر بزرگ سال-بزرگ سال را ندارند؟ بخشی از علت این موضوع به سبک فرزندپروری والدین که در آن هرگونه استقلال فرزند سرکوب میشود، باز میگردد. بعضی والدین مخالفت فرزندان را توهین و حاضر جوابی قلمداد میکنند. از سوی دیگر با عنوان حفاظت و مراقبت، امکان تجربه و یادگیری را از فرزندان دریغ میکنند. در چنین صورتی اگر فرزند خلاف میل آنها تصمیمی بگیرد و ناموفق باشد با سرکوفت و تکرار عبارت «من که گفته بودم» او را مورد شماتت قرار میدهند.
اینگونه رفتارها اعتماد به نفس و عزت نفس فرزند را نابود و تا آخر عمر او را به یک فرد وابسته و ترسو تبدیل میکند. یادگیری بدون شکست بیمعناست. همان گونه که کودک با افتادن و درد کشیدن راه رفتن میآموزد، نوجوان و جوان هم با اشتباه کردن و برخورد با عواقب آن بزرگ (البته بدیهی است منظور هر تجربهای نیست، چون عواقب بعضی اتفاقات غیر قابل جبران است) میشود. پس والدین گرامی باید از اوایل نوجوانی به فرزند خود حق اظهار نظر بدهند و در باره مسائل شخصی اش اختیار را به خود او محول کنند و صرفا از دور نظارت داشته باشند. در بقیه مسائل مثل تصمیمات مالی، خرید، تغییر خانه و … هم باید با نوجوان خود مانند یک بزرگ سال رفتار کنند، نظراتش را جویا شوند و آنها را نقد کنند و اجازه بدهند نوجوان هم نظرات آنها را به چالش بکشد.
اصول گفتگو درباره ارزشهای اخلاقی
در باره ارزشهای اخلاقی، ماجرا کمی متفاوت است. والدین باید اطلاعات هرچه بیشتری از تمام زوایای موضوع در اختیار نوجوان و جوان بگذارند و از او بخواهند در باره آنها فکر و استدلال کند که چرا یک رفتار درست یا غلط است. مثلا تمام والدین نگران سیگار کشیدن فرزند خود هستند، اما صرفا با تحکم و ممنوعیت میخواهند از او محافظت کنند که نتیجهاش گاهی سیگار کشیدن با دوستان و پنهان کردن از والدین خواهد بود.
در حالی که میتوان در این موارد، بدون قضاوت یا تحمیل عقیده، صحبت کرد و نظرات افراد ضد سیگار و افرادی که سیگار مصرف میکنند را در اختیار نوجوان یا جوان گذاشت و سپس با او صحبت کرد که چگونه فکر میکند؟ کدام نظر را به چه علت قبول دارد و بعد نظرات او را به چالش کشید. مثلا اگر نوجوان گفت، چون سیگار برای سلامتی مضر است پس نباید مصرف کرد، او را با این سوال که «پس چرا این همه افراد تحصیلکرده و حتی پزشکان سیگار میکشند» به چالش بکشید! اینگونه کودک در مقابل وسوسه دوستان واکسینه میشود. در واقع در محیط امن خانواده به تمام جنبههای یک موضوع پرداخته شده است و شبهات پیش از طرح در ذهن فرزند بررسی شوند.
برای نوجوانتان پدر و مادر باشید نه دوست
موضوع تاثیرگذار بعدی درباره سخت بودن مشورت با والدین نوع رابطه پدر و مادرها با فرزندان است. معمولا میگویند با نوجوان و جوان خود دوست باشید، اما نمیگویند که نوجوان و جوان دوست لازم ندارد بلکه پدر و مادر میخواهد. قرار نیست پدری پسر نوجوان خود را به جمع مردانه دوستان خود ببرد تا با او دوست شوند بلکه باید نقش پدرانه خود را درست ایفا کند. نقش پدر ایجاد قدرت فیزیکی و روانی لازم برای برخورد صحیح با مشکلات زندگی است. به عبارت دیگر، پدر یا مادر باید نحوه و مهارت زندگی کردن را به فرزند خود بیاموزند نه این که با تصمیم گیری به جای او، فرزندشان را به یک بزرگ سال خام و بیتجربه تبدیل کنند.
تنها چیزی که باید فرزند از والدین خود دریافت کند
به عنوان نکته پایانی باید بگویم تنها چیزی که باید فرزند از والدین خود دریافت کند، احساس دوست داشته شدن بیقید و شرط است. پدر و مادر باید به فرزندشان نشان دهند که در هر شرایطی او را دوست دارند، میپذیرند و از او حمایت میکنند. برای این کار باید از رفتار یا گفتاری که حاوی محبت یا حمایت مشروط باشد، به طور جدی پرهیز کرد.
نوزاد و کودک
فرزندخواندگی و سوالاتی که باید از خود بپرسید
منتشر شده
1 سال پیشدر
۲۴-۱۱-۱۳۹۹توسط
چوبین
اگر شما هم میخواهید با جدیت به پذیرفتن یک کودک به فرزندخواندگی فکر کنید، باید این موضوع را از زوایای مختلف بررسی کنید تا شتابزده عمل نکرده باشید. جدای از اینکه مشورت شما با کارشناسان و مسئولان مرتبط با فرزندخواندگی ضرورت دارد، باید سوالهایی هم از خودتان بپرسید تا تصویر بهتری از ماجرا داشته باشید.
۱. چرا میخواهید یک کودک را به فرزندخواندگی بپذیرید؟
پذیرفتن یک کودک به فرزندخواندگی واقعا تصمیم بزرگی است، بنابراین باید ببینید که انگیزه شما برای این کار چیست؟ دکتر سارا اسپرینگر، متخصص کودکان میگوید: «تنها دلیل واقعا خوب برای پذیرفتن یک کودک به فرزندخواندگی، همین است که واقعا از تهِ دل بخواهید در جایگاه والدین از کودک سرپرستی کنید».
۲. اگر دچار مشکلات ناباروری هستید، همچنان میتوانید فرزندخوانده داشته باشید؟
در این شرایط قبل از اینکه کودکی را به فرزندخواندگی قبول کنید، باید احساسات و افکار خودتان درباره مشکل ناباروری و تلاش برای داشتن بچه را سبکسنگین کنید. دکتر دیوید برودزینسکی، روانشناس میگوید که ناباروری و همچنین درمانهای اختصاصی ناباروری میتوانند احساسات عمیق و ماندگاری را در شما ایجاد کنند. به همین دلیل هم بعضی افراد قبل از اجرایی کردن روند فرزندخواندگی، باید مرحله سوگواری بهخاطر فقدان مرتبط با ناباروری را پشت سر بگذارند. در این موارد بهتر است که افراد با متخصصان سلامت روان مشورت کنند تا شتابزده اقدامی نکرده باشند.
۳. آیا برای مسئولیتپذیری آماده هستید؟
پدر یا مادر شدن، یک تعهد مادامالعمر است. اگر درحال حاضر بچه ندارید، آیا آماده تغییرات دائمی مرتبط با فرزندخواندگی هستید؟ آیا برای شروع تعهد مادامالعمر در جایگاه پدر یا مادر آمادگی دارید؟ بسیاری از کودکان فرزندخوانده در خانواده جدیدشان واقعا زندگی خوبی دارند، اما بعضی کودکان هم با بیشتر شدن چالشها برای خود و خانواده جدید مواجه میشوند. آیا برای چنین اتفاق احتمالیای آماده هستید؟
۴. دقیقا میخواهید چه کسی را به خانواده اضافه کنید؟
دکتر اسپرینگر میگوید: «من همیشه به خانوادههایی که بهتازگی فکر کردن درباره فرزندخواندگی را شروع کردهاند، پیشنهاد میکنم که حداقل به سه متغیر فکر کنند: سن کودک، پیشینه قومی کودک و قوانین داخلی و همچنین بینالمللی فرزندخواندگی. البته این متغیرها نیز براساس انتخابهای شخصی شما شکل میگیرند و درنهایت هیچ پاسخ کاملا درست یا کاملا نادرستی وجود ندارد».
۵. آیا میتوانید صبر کنید؟
فرزندخواندگی در همه جای جهان به تشریفات اداری، بررسیهای حقوقی و قانونی و انتظار طرفین نیازمند است و بعضی فرزندخواندگیها ممکن است بیشتر از حد رایج طول بکشد، بنابراین از خودتان بپرسید که آیا برای مواجهه با این مراحل اداری و حقوقی آماده هستید؟ و آیا میتوانید برای مدتی صبر کنید؟
۶. آیا از نظر مالی آمادگی دارید؟
مسائل مالی مربوط به فرزندخواندگی در همه کشورها یکسان نیست، اما بههرحال قانون هر کشوری هم شرایط مالی خاصی را برای رویه فرزندخواندگی تعیین کرده است، بنابراین جدای از اینکه باید درباره این حداقلهای قانونی آگاهی داشته باشید، باید به همه هزینههای احتمالی برای فراهم کردن یک زندگی مطلوب فکر کنید.
۷. آیا همسرتان از شما حمایت میکند؟
افراد متاهلی که میخواهند کودکی را به فرزندخواندگی بپذیرند، باید مطمئن باشند که همسرشان هم برای انجام دادن این کار رضایت دارد. از طرف دیگر شما باید شرایط زندگی خودتان را بررسی کنید و ببینید که آیا دوستان و دیگر اعضای خانواده از انتخاب شما راضی خواهند بود؟ و آیا پس از شروع فرزندخواندگی از شما و فرزندخواندهتان حمایت خواهند کرد؟ اگر پاسخ به این پرسش منفی است، باید از خودتان بپرسید که آیا بهتنهایی آمادگی مدیریت کردن زندگی را خواهید داشت؟
اگر به همه این پرسشها پاسخ دادید و متوجه شدید که برای پذیرفتن یک کودک به فرزندخواندگی واقعا آماده هستید، آنوقت میتوانید اقدامات قانونی بعدی را شروع کنید.
نوزاد و کودک
مشکلات کودکان خجالتی یا بچه مثبت ها در زندگی
منتشر شده
1 سال پیشدر
۲۷-۱۰-۱۳۹۹توسط
چوبین
این بچهها ویژگیهای رفتاری مشترکی دارند، شکایت نمیکنند، معمولا خجالتیاند، منظماند، سرکش نیستند، معمولا مشکلی ایجاد نمیکنند، احساساتشان را خوب مدیریت میکنند و برای درس و مشقشان لازم نیست با آنها سر و کله بزنیم. ما این بچهها را «خوب» توصیف میکنیم و بدون در نظر گرفتن مشکلاتی که این صفت خوب بودن برایشان بههمراه دارد از داشتنشان احساس غرور میکنیم و بر نیازهایشان کمتر تمرکز میکنیم و کمتر دربارهشان دچار نگرانی میشویم.
اما این ویژگیهای به ظاهر مثبت، فرزند «همهچیز تمام ما» را از نظر سلامت روان دچار آسیبهای جدی میکند، چون آنها خوب هستند فقط به این دلیل که یاد گرفتند که خوب باشند و خوبی آنها فقط یک اجبار است و نه انتخاب. اگر تعبیر شما از فرزند خوب همین ویژگیهای بالاست، به شما هشدار میدهیم که واقعیت تلخی در کمین آنهاست. در ادامه، نکاتی در اینباره و همچنین آسیبهای داشتن چنین تفکری مطرح خواهد شد.
قربانی قلدری دیگران میشود
از اینکه فرزند شما خواستههایتان را بیهیچ کموکاست و اعتراضی انجام میدهد، احساس غرور میکنید؟ او در برابر تقاضاها هیچ اظهارنظری نمیکند، چون بهدلیل ذات مطیع بودنش، مورد ستایش و قدردانی اطرافیان قرار گرفته است. این بچه خوب در اجتماع دوستیاش ممکن است از سوی دوستان یا همسالانش تحت فشار و اذیت قرار گیرد تا کارهایی را انجام دهد که هیچ تمایلی به انجامش ندارد. در نوجوانی و بزرگ سالی، احتمال این که از نظر جسمی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد بسیار است، زیرا طبیعت سازگار و منفعل او اجازه نمیدهد که در برابر رد خواستههای مصرانه دیگران که برخلاف میلش است مقاومت کند، موضعی محکم داشته باشد و از خودش دفاع کند.
احساس نداشتن رضایت در او تشدید میشود
به ظاهر کودک «خوب» شما احساس رضایت و خوشحالی دارد، چون همواره به دلیل مطیع بودنش مورد توجه همه است. این کودکان در برآورده کردن انتظارات اطرافیان متخصص هستند، اما در واقع اینطور نیست و افکار و احساسات واقعی آنها نادیده گرفته میشود! این بچهها، چون هرگز مخالف نظر پدر و مادر کاری را انجام ندادهاند، نمیتوانند پیشبینی کنند که اگر کاری را به شیوهای متفاوت انجام دهند چه اتفاقی میافتد.
در نتیجه به مرور از اشتباه و خطر کردن میترسند و بینظر دیگران هیچ تصمیمی نمیگیرند و تا بزرگ سالی بیشتر تمایل دارند دنبالکننده و پیرو باشند، درحالیکه افراد از اشتباههای خود برای تجربههای بزرگتر در آینده درس میگیرند. در سالهای نوجوانی که هم سنوسالانشان بهتدریج استقلال فکری خود را به رخ میکشند، بچههای «خوب» از ترس خشم والدینشان بیاراده میمانند. نداشتن استقلال فکری این بچهها را تا بزرگ سالی به فردی بدخلق و ناراضی تبدیل میکند و در ارتباطشان با اطرافیان دچار مشکل میشوند. از طرفی، چون از تلاش مداومشان برای رضایت والدین خسته میشوند ممکن است خیلی زود به فردی سرکش و عصیانگر تبدیل شوند.
تابآوری عاطفیشان کاهش مییابد
تصور کنید که شما در اوج عصبانیت، مجبور شوید این احساس را سرکوب کنید. این وانمود کردن میتواند زندگی داخل و خارج از خانه شما را تحتتاثیر قرار بدهد. برای بچههای خوب هم همین وضعیت را میتوان تصور کرد. این بچهها از این که نمیتوانند خودِ طبیعی شان باشند و احساس واقعی خود را ابراز کنند عصبانی میشوند و بر این احساسشان سرپوش میگذارند و با گذشت زمان خود را ناتوان و تنها میبینند. در صورت تداوم، این حالتها حتی میتواند منجر به افسردگی شود و در نهایت سلامت روان شان را تهدید کند. کودکان در روند رشد عاطفی خود نیاز دارند گاهی مقابل پدر و مادر قرار بگیرند و موافق آنها نباشند تا فرد بودن خود را شکل دهند و رشد کنند.
احساس فراموششدگی میکنند
والدین فکر میکنند که بچههای خوب نیاز به توجه و حمایت ندارند. آنها بر این باورند که این گونه بچهها میتوانند در هر شرایطی از خود مراقبت کنند و کارهای شخصی خود را در مسیر درستی پیش ببرند. با چنین دیدگاهی ناخواسته نیازهای عاطفی فرزند خود را نادیده میگیرند. آنها کودک را با مجموعهای از احساسات به حال خود رها میکنند تا خود به تنهایی با آنها روبه رو شود، غافل از این که کودک اغلب در انجامش ناتوان است.
در چنین شرایطی، نیازهای عاطفی نادیده گرفتهشده، در آینده نه چندان دور در قالب بیماریهای جسمی در او ظاهر میشود. کودک در بزرگ سالی احتمالا برای رهایی از موقعیتی که در آن قرار دارد به دنبال راه فرار است و در شرایط خیلی حاد به مواد مخدر بهعنوان مکانیسمی برای مقابله با آن روی میآورد.
مرحله مهم نوجوانی و تجربیاتش را از دست میدهد
معمولا در مدرسه بچهها از طرف مربی و آموزگارشان برای هر رفتار مثبتی که در لحظه از آنها سر میزند تشویق میشوند. در اینصورت طبیعی است که بچه خوب بیش از دیگر همکلاسیهایش مورد توجه مسئولان قرار بگیرد. با این شرایط به مرور زمان، دیگر بچهها فقط به این دلیل که او تنها فردی است که همیشه به خاطر رفتارهای بدون نقص اش تشویق میشود، در برابر او موضعی غیردوستانه میگیرند. در نهایت آنها بچه خوب را به حال خود رها میکنند و او در دوستیابی با مشکل روبهرو میشود و به همین راحتی او نقاط عطف و تجربیات مهم دوران نوجوانی مثل روابط دوستی را از دست میدهد و تبدیل به نوجوانی ناراضی و منزوی میشود.
قرار نیست فرزندتان را آزاد بگذارید
بنابراین فراموش نکنید که گاهی بدقلقی و نافرمانی بچهها از جمله رفتارهای چالشی است که تجربه کردنش برای آنها ضروری است. این چالشها روشی برای یادگیری مهارتهای بین فردی مثل خوب بودن با دیگران، سرسخت بودن، قویبودن در تصمیمگیری، قابل احترام بودن در عین مخالفت کردن و رشد خلاقیت در اوست. البته قرار نیست والدین فرزندشان را آزاد بگذارند تا خودخواسته عمل کند، در واقع والدین مشاور و حمایتگر او در موقعیتهایی هستند که پیش از آن تجربهای نداشته است. نتیجه این رفتار پرورش فرزندانی مستقل، مسئولیتپذیر و با اعتماد به نفس است که به موقع «نه» میگویند، درست تصمیم میگیرند و موفق هستند.