چه خبر
قاتلان سریالی که از دست پلیس قسر در رفتند
منتشر شده
2 سال پیشدر
توسط
چوبین
معمولاً اغلب قاتلان سریالی پیدا شده و پس از دستگیری به پشت میله های زندان افتاده یا اعدام می شوند و به همین دلیل نباید زیاد نگران پرسه زدن آن ها در خیابان ها بود. حتی گاهی اوقات بزرگ ترین و باهوش ترین سایکوپات ها نیز آنقدر باهوش نیستند که قسر در بروند و در نهایت دستگیر شده و مجبور می شوند در پشت میله ها به کارهایشان بیندیشند. برای مثال قاتل سریالی جفری دامر آدمخوار به طور تصادفی به یکی از قربانیانش اجازه می دهد که از در پشتی فرار کرده و با دست های بسته به خیابان رفته و در نهایت از اداره پلیس سر دربیاورد و دلیل این اتفاق چیزی جز بی دقتی و سهل انگاری او نبود. اما چیزی که شاید ندانید این است که تمام قاتلان سریالی دستگیر نمی شوند یا دستکم برای همیشه زندانی نمی شوند. برخی از این ذهن های شرور به خاطر توانایی بالایشان در مخفی شدن هیچگاه دستگیر نمی شوند و برخی دیگر نیز بعد از مدت کوتاهی زندانی شدن آزاد می شوند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ قاتل سریال مخوفی آشنا کنیم که علیرغم جنایت های هولناک قسر در رفتند.
۸- درنده کریگزلیست
تعداد قربانیان: بیش از ۱۷ نفر
سال های فعالیت: ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۳ (تقریباً)
در میان خانه های رنگی و تپه های ساحلی زیبای ساحل جنوبی لانگ آیلند یک گذشته ترسناک نیز وجود دارد. در طی نزدیک به ۲۰ سال، جنازه بیش از ۱۷ زن جوان و یک مرد در کنار ساحل زیبا و فضای سبز پرحجم اطراف جاده اوشن پارک وی پیدا شد. عامل این قتل ها زنان جوانی را هدف قرار می داد که عمدتاً روسپی بودند و در اغلب موارد زنانی که از طریق وبسایت کریگزلیست تبلیغ می کردند. قاتل در قالب مشتری این زنان را به دام انداخته و سپس آن ها را خفه می کرد. یکی از ترسناک ترین قتل های این قاتل سریالی در جولای ۲۰۰۹ رخ داد. یک زن ۲۴ ساله به نام ملیسا بارتلمی در حالی که آخرین بار در آپارتمانش در برانکس دیده شده بود ناپدید شد و چیزی که به دنبال آن رخ داد برای همیشه خانواده او را در وحشت فرو برد.
در ماه های پس از ناپدید شدن ملیسا، کسی که گمان می رود همان قاتل سریالی باشد که خواهر کوچکتر او آماندا را با ارسال پیام و تماس های تلفنی از طریق شماره تلفن ملیسا دچار رعب و وحشت کرده بود. او به خانواده ملیسا گفت که دخترشان روسپی بوده و برای ماه ها خواهر ۱۵ ساله او را آزار می داد تا اینکه در آگوست ۲۰۰۹ و پس از افشای این ماجرا توسط یک شبکه خبری به این ارعاب ها پایان داد. سپس در دسامبر ۲۰۱۰ بقایای اسکلت ملیسا و چهار زن دیگر در قبرهای کم عمقی پیدا شد. این قاتل سریالی که با نام قاتل سریالی لانگ آیلند و قاتل گیلگو بیچ نیز شناخته می شد هنوز دستگیر نشده است.
۷- پدرو لوپز
تعداد قربانیان: بیش از ۳۰۰ نفر
سال های فعالیت: ۱۹۶۹ تا ۲۰۰۲
در سراسر کلمبیا، پرو و اکوادور و در طول بیش از ۳۰ سال، پدرو لوپز بیش از ۳۰۰ دختر نوجوان را ربوده، مورد تجاوز قرار داده و به قتل رساند. لوپز در کودکی با خشونت، بی خانمانی و تجاوز جنسی روبرو شد که این پیشینه دردناک بر او تاثیر بسیار بدی گذاشت به طوری که وی برای اولین بار در سن ۲۱ سالگی به جرم سرقت خودرو دستگیر شد. اولین قربانیان پدرو لوپز که بعدها لقب هیولای آند را دریافت کرد در واقع کودک نبودند. او اولین قتل هایش را زمانی انجام داد که در زندان بود و در آنجا دو مرد که ظاهراً او را مورد تجاوز قرار داده بودند با چاقو به قتل رساند. بعد از آزادی، لوپز توجهش را به سمت دختران نوجون تغییر داده و با کشاندن آن ها به نقاط دوردست به آن ها تجاوز کرده و پس از کشتنشان جنازه آن ها را با روزنامه یا شاخه درختان می پوشاند. در دوران اوج قتل های لوپز در دهه ۱۹۷۰ رخ داد گفته می شود لوپز هفته ای سه کودک را به قتل می رساند.
شاید از خود بپرسید چگونه ممکن است یک قاتل سریالی این همه انسان را به قتل برساند و قسر در برود. خب پدرو لوپز در نهایت در سال ۱۹۸۰ و پس از اقدام برای به دام انداختن یک دختر ۹ ساله و جدا کردنش از مادرش دستگیر شد. در طی هفته های بعد از دستگیری، او پلیس را به ۵۳ قبر متعلق به قربانیانش که همگی دختران ۹ تا ۱۲ ساله بودند هدایت کرد و یک سیل بزرگ نیز یک گور دسته جمعی بزرگ در مناطق دوردست را نیز بیرون انداخت. او حتی با جمجمه یکی از کودکان قربانی خود در برابر دوربین ایستاد و عکس گرفت. بعد از ۱۴ سال زندان، لوپز در کمال ناباوری در سال ۱۹۹۸ به خاطر «خوش رفتاری در زندان» و در سن تنها ۴۵ سالگی با وثیقه ۵۰ یورویی آزاد شده و به کلمبیا دیپورت شد. این قاتل سریالی خوفناک اکنون آزاد است و علیرغم اینکه پس از ارتباط یک قتل جدید با او در سال ۲۰۰۲ پلیس کلمبیا دستور دستگیری اش را داده اما لوپز همچنان دستگیر نشده و یک جایی آن بیرون است.
۶- فرشتگان مرگ لینز
تعداد قربانیان: ۴۹ مورد اعتراف به قتل (احتمالاً مسئول ۲۰۰ قتل)
سال های فعالیت: ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۹
در سال ۲۰۱۶، وین به عنوان بهترین شهر جهان از لحاظ کیفیت زندگی انتخاب شد، چیزی که نمی شد در دهه ۸۰ در مورد این شهر گفت، وقتی که چهار زن هولناک ترین و بیرحمانه ترین جنایتی که تاریخ اتریش به خود دیده بود را مرتکب شدند. ماریا، گروبر، آیرین لیدولف، استفایا مایر و والترود واگنر چهار زن اتریشی بودند که به عنوان دستیاران پرستاری در بیمارستان لینز در وین کار می کردند. این بیمارستان پایان راه بسیاری از بیماران بود، بیمارانی که به خاطر کهولت سن یا لاعلاج بودن بیماری انتظار مرگ را می کشیدند. اما این موضوع نمی تواند بهانه ای برای قتل بیرحمانه بیش از ۲۰۰ نفر در درون دیوارهای بیمارستان باشد. این گروه از سال ۱۹۸۳ با تزریق مقادیری بالا از مورفین، انسولین و داروهای آرامبخش شروع به کشتن بیماران کردند اما در ادامه برای جلوگیری از دستگیری دست به روش های جدید زدند. آنها قربانیانشان را روی زمین نگه داشته و با گرفتن بینی شان، به زور آب وارد ریه هایشان می کردند.
به دلیل اینکه افراد سالمند به طور طبیعی در معرض چنین نوعی از مرگ قرار دارند کسی به مرگ آن ها شک نمی کرد. این گروه چهار نفره خود را «فرشتگان» می نامیدند و تنها دلیلشان برای قتل بیماران پیر این بود که «حالشان از آن ها به هم می خورد» و به همین دلیل آن ها تصمیم گرفتند «بلیط رفتن به نزد خداوند» را در اختیارشان قرار داده و آن ها را بکشند تا «کس دیگری را آزار ندهند». در فوریه ۱۹۸۹، یکی از پزشکان بیمارستان صحبت ها و گزافه گویی های این چهار پرستار در مورد تازه ترین قتلشان را شنید و آوریل همان سال بود که پلیس آن ها را دستگیر کرد. همگی این قاتلان سریالی به حبس ابد محکوم شدند اما در آوریل ۲۰۰۸ آزاد شدند.
۵- کارلا هومولکا
تعداد قربانیان: ۳ نفر
سال های فعالیت: ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲
قاتلان سریالی در پنهان کردن شخصیت واقعی خود بسیار موفق عمل می کنند. کارلا هومولکا تنها چند ماه پس از آشنایی با شوهر اولش پل برناردو با او ازدواج کرد و از نگاه دنیای بیرون این دو زوجی بسیار شاد و عاشق بودند. خانواده هومولکا نیز برناردو را خیلی سریع پذیرفته و وقت زیادی را با هم می گذراندند. برناردو علاقه بیمار گونه ای به خواهر کارلا، تامی، داشت و همواره او را از پشت پرده نگاه کرده و حتی زمانی که او خواب بود دزدکی به اتاقش می رفت و خودارضایی می کرد. اما در کمال ناباوری، کارلا از این ماجرا مطلع بود و با برداشتن پشت پنجره اتاق خواهرش به برناردو کمک کرد راحت تر به اتاق خواهرش برود. این شرایط زمانی بغرنج تر شد که هومولکا برای کادوی کریسمس سال ۱۹۹۰، خواهر ۱۵ ساله اش را در اختیار شوهرش قرار داد. او با دزدیدن یک ماده بیهوش کننده قوی از مرکز دامپزشکی که در آن کار می کرد، مقداری از این ماده را در طول جشن در نوشیدنی خواهرش ریخت و در ادامه با پارچه ای آغشته به هالوتان جلوی دهان خواهرش سعی داشت از بیهوش بودن او اطمینان حاصل پیدا کند.
سپس هومولکا و شوهرش به آزار جنسی دختر نوجوان پرداخته و از آن فیلم گرفتند. تامی در نهایت در اثر اوردوز داروی بیهوشی درگذشت اما علت مرگ او مصرف بیش از حد مشروبات الکلی اعلام شد زیرا کالبدشکافی نتوانست رد داروی بیهوشی را در بدن او پیدا کند. اما این ابتدای کار این زن و شوهر شیطان صفت بود زیرا آن ها دو دختر نوجوان دیگر را نیز ربوده و پس از آزار جنسی به قتل رساندند. در نهایت این دو قاتل سریالی به خاطر مطابقت ان دی ای با ترشحاتی که در بدن یکی از قربانیان یافت شد دستگیر شدند. در دادگاه، برناردو به حبس ابد محکوم گردید اما هومولکا تنها ۱۲ سال در زندان به سر برده و در سال ۲۰۰۵ آزاد شد.
۴- شارلن گالگو
تعداد قربانیان: ۱۰ نفر
سال های فعالیت: ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۰
وقتی می گویند شما همدست قتل بوده اید، این بدان معناست که شما و شریک قتل هایتان از هم جداشدنی نیستید. جدانشدنی واژه ای است که در مورد شارلن و جرالد گالگو به خوبی صدق پیدا می کند که تنها پس از چند هفته آشنایی به خانه مشترک رفتند. هر دوی آن ها گذشته تاریک و پر از رنج و شکنجه ای داشتند و بدین ترتیب توانستند به یکی از ترسناک ترین تیم های کشتار در تاریخ ایالات متحده تبدیل شوند. آن ها دو ماه را صرف برنامه ریزی برای ربودن قربانیانشان کرده و در نهایت در سال ۱۹۷۸ دو قربانی اول خود را که دو دختر نوجوان بودند ربوده و بعد از تجاوز به قتل رساندند.
این دو قاتل سریالی به خاطر سبک خاصشان در قتل ها لقب «قاتلان برده جنسی» را بدست آوردند زیرا قبل از کشتن و دور انداختن جنازه های قربانیان خود از آن ها به عنوان برده جنسی استفاده می کردند. بالاخره تلاش شارلن و جرالد در جولای ۱۹۸۰ برای ربودن یک زوج تازه ازدواج کرده در یک مهمانی به دستگیری شان انجامید. یکی از مهمانان تمام ماجرا را دیده و شماره پلاک خودرو آن ها را یادداشت کرده بود که در نهایت به دستگیری آن ها در ماه نوامبر انجامید. جرالد در دو ایالت نوادا و کالیفرنیا به دادگاه کشانده شد و در هر دو مورد به اعدام محکوم گردید و در ادامه در زندان درگذشت. شارلن اما تنها به ۱۹ سال زندان محکوم شده و در جولای ۱۹۹۷ آزاد شد.
۳- دیوید مک گریوی
تعداد قربانیان: ۳ نفر
سال های فعالیت: ۱۹۷۳
معمولاً افراد در سال های جوانی شان دست به خشونت، رفتارهای مجرمانه و کشتار می زنند. از این رو وقتی دیوید مک گریوی در سال ۱۹۷۱ از محل خدمت خود در نیروی دریایی خداحافظی کرد زندگی برای او به یکباره به پایان رسید. او در سن ۲۰ سالگی نزد خانواده اش بازگشت و آن ها که خیلی زود از سوء مصرف مواد مخدر و ناتوانی پسرشان در پیدا کردن شغل درمانده شده بودند او را از خانه بیرون کردند. او در ادامه توسط زوجی به نام های کلایو و السی رالف پذیرفته شده و به خانه آن ها و سه فرزندشان وارد شد. به خاطر سبک زندگی شلوغشان، رالف ها بیشتر اوقات روز را در خارج از خانه کار می کردند و دیوید را کنار سه فرزندشان می گذاشتند تا از آن ها نگهداری کند. همه می گفتند که خانواده رالف دیوید را دوست داشته و او نیز برای فرزندان خانواده رالف به که شدت او را دوست داشتند نقش پدر را بازی می کرد. اما چه شد که دیوید در نهایت قساوت آن ها را به قتل رساند؟
در شب سیزدهم آوریل ۱۹۷۳، کلایو از خانه بیرون رفت تا السی را از محل کارش در کافه خانوادگی شان به خانه بازگرداند. کودکان در خواب بودند و مک گریوی نیز به تازگی از میگساری به خانه بازگشته بود اما رالف او را با فرزندانش تنها گذاشت. وقتی رالف برگشت مک گریوی رفته و پلیس در خانه آن ها حضور یافته بود. رالف ها به اداره پلیس برده شده و به آن ها گفته شد که فرزندانشان به قتل رسیده اند. ظاهراً سامانتای نه ماهه گریه کرده و بطری شیرش را خواسته بود اما مک گریوی او را خفه کرده و سپس به سراغ دو کودک دیگر رفته بود. او گلوی دان دو ساله را بریده و پسر چهار ساله خانواده که پل نام داشت را نیز با سیم خفه کرده بود. او در ادامه بدن آن ها را مثله کرده و به حصار همسایگان آویخته بود. دیوید مک گریوی به مدت ۴۵ سال تحت حفاظت در زندان بوده و توسط دیگر زندانیان به خاطر جنایت هولناکی که مرتکب شده بود مورد آزار قرار گرفت اما در دسامبر ۲۰۱۸ با درخواست آزادی مشروطش موافقت شد.
۲- دیوانه رنگین کمانی
تعداد قربانیان: ۱۳ نفر
سال های فعالیت: ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸
سائوپائولو هر ساله میزبان بزرگترین راهپیمایی مردان همجنسگراست. شش ماه پس از راهپیمایی مردان همجنسگرا در سال ۲۰۰۷ در این شهر، پلیس شهر دریافت که در حال تلاش برای شکار یک قاتل سریالی است که مردان همجنسگرای بین ۲۰ تا ۴۰ ساله را می کشد و رسانه ها به او لقب دیوانه رنگین کمانی داده اند. از چهارم جولای ۲۰۰۷ بیش از ۱۳ مرد در پارک پاتریوس که محل ملاقات مردان همجنسگرا بود کشته شدند. به سر تمام قربانیان شلیک شده و بدن نیمه عریان آن ها در شرایط یکسانی پیدا شد: جنازه قربانیان در حالی که شلوارشان دور زانوهایشان بود و گلوله های در سر آن ها خالی شده بود در زیر بوته ها رها شده بود.
یک روزنامه محلی مدعی شد که قاتل سریالی از طریق اینترنت با قربانیان خود قرار ملاقات گذاشته و برای این کار از سرویس شبکه اجتماعی Orkut استفاده می کند که در آن منطقه بسیار پرطرفدار بود. در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۸، یک گروهبان بازنشسته پلیس به نام ژایرو فرانسیکسو فرانکو دستگیر شده و یک شاهد او را به عنوان قاتل یکی از آن مردان در ۱۹ آگوست شناسایی کرد. دیگر شاهدان گفته بودند که این افسر سابق پلیس معمولاً شب ها برای دیدن مردان همجنسگرا به پارک محل قتل ها می رفته است. با این وجود بعد از رأی دادگاه مبنی بر بی گناهی فرانکو وی در سال ۲۰۱۱ آزاد شد.
۱- نیکولای ژوماگالیف
تعداد قربانیان: بیش از ۹ نفر
سال های فعالیت: ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۱
اکثر افراد وقتی دندانشان را از دست می دهند برای ترمیم لبخند خراب شده شان به سراغ دندان های مصنوعی می روند اما نیکولای ژوماگالیف از این دسته نبود زیرا بعد از از دادن یکی از دندانش هایش به سراغ یک فلز سفید عجیب و غریب رفت که در انجام قتل هایش به او کمک می کرد. نیکولای که با لقب «فلز دندان» نیز شناخته می شود براحتی با زنان رابطه برقرار می کرد و به همین دلیل زندگی جنسی بی بند و باری داشت. در سال ۱۹۷۷ او پس از یک سری شغل های با پرستیژ که با سفرهای خارج از کشور همراه بود به شهر زادگاهش اوزون آگاچ در فزاقستان بازگشت. اما آن بی بند و باری ها بی اثر نبوده و باعث شد نیکولای به سفلیس و تریکومونیا (عفونت آلت جنسی) مبتلا شود.
این موضوع باعث شد که این قاتل سریالی نفرتی عمیق از زنان پیدا کند زیرا آن ها را مقصر بیماری خود می دانست و بدین ترتیب بود که بیماری های مقاربتی او را به سمت جنایت های هولناکش کشاند. بعد از دو سال برنامه ریزی، نیکولای در ژانویه ۱۹۷۹ اولین قربانی اش را شکار کرد. او در کنار یک جاده کوهستانی یک زن کشاورز را با تهدید چاقو ربود و به درون درختان کشاند. او در ادامه خون قربانی را نوشیده، او را تکه تکه کرده و در کوله پشتی اش انداخت. در ادامه نیکولای جنازه را پخته و خورد و بعدها اعتراف کرد که یک ماه تمام طول کشید تا جنازه این زن را به طور کامل خورد. بعد از اولین جنایت، نیکولای به خاطر علاقه اش به گوشت انسان دست به کشتارهای بیشتری زد. وی قبل از دستگیری به خاطر تیراندازی به یکی از همکارانش در حالت مستی، شش زن دیگر را نیز قصابی کرده و خورد.
نیکولایِ دندان فلزی بعد از مدتی به قید ضمانت آزاد شده و این بدان معنا بود که هیچکس هنوز به جنایت های هولناک او پی نبرده است. نیکولای تا پیش از دستگیری در سال ۱۹۸۱ سه زن دیگر را نیز به قتل رساند و یکی از آن ها را در مهمانی شامی که در خانه اش برگزار شده بود کشت در حالی که دیگر مهمانان در اتاق مجاور بودند. نیکولای در نهایت دستگیر شد اما به دلیل ابتلا به شیزوفرنی به بیمارستان روانی منتقل شد اما در سال ۱۹۸۹ و در مسیر انتقال به یک بیمارستان دیگر فرار کرد. این قاتل سریالی ترسناک در سال ۱۹۹۱ بار دیگر دستگیر شد اما در سال ۲۰۱۵ بار دیگر فرار کرده و هنوز کسی از محل حضور او خبر ندارد.

یک منبع آگاه اعلام کرد ۲۴ ساعت از فوت پیکری که متعلق به آزاده نامداری است، میگذرد.
مهر در این باره نوشت خانواده این مجری صداوسیما در چالوس بودند و چند روزی او تنها بوده است و پدر این خانم با اورژانس تماس میگیرد.
در بررسیهای بیشتر از پیکر معلوم شد آزاده نامداری خودکشی کرده است و بیشتر از ۲۴ ساعت از فوت وی میگذرد.
مرکز اطلاعرسانی پلیس، مرگ “آزاده نامداری”، از مجریان سابق صداوسیما را تایید کرد. در پی کشف جسد آزاده نامداری، مجری سابق تلویزیون در آپارتمان محل سکونتش، مرکز اطلاعرسانی پلییس توضیحاتی را ارائه و اعلام کرد: در ساعت ۱۹:۵۰ عصر امروز(شنبه، ۷ فروردین) در پی تماس تلفنی پدر مرحومه آزاده نامداری مجری سابق تلویزیون با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنیبر فوت نامبرده در آپارتمانش در یکی از برجهای شهرک غرب تهران، بلافاصله عوامل انتظامی برای بررسی صحنه به محل اعزام شدند. بررسیهای اولیه نشان داد که نامبرده ۴۸ ساعت قبل فوت کرده است.
بنابر اظهارات والدین “آزاده نامداری”، همسر و فرزند وی در شمال به سر میبرند و نامبرده، تنها در آپارتمانش حضور داشته که بهدلیل عدم تماس با والدینش، آنها نگران شده و با مراجعه به محل زندگی او، متوجه میشوند که وی فوت کرده است.
تحقیقات پلیسی برای مشخص شدن علت فوت نامبرده، آغاز شده است و اخبار تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.
سرپرست دادسرای جنایی به تسنیم گفت: هیچ یافتهای مبنی بر خودکشی یا دگرکشی مرحومه آزاده نامداری وجود ندارد.
هیچگونه آثار ضرب و جرحی بر روی پیکر خانم نامداری یافت نشده و علت فوت وی، منوط به آزمایشهای سمشناسی و آسیبشناسی است که توسط پزشکی قانونی صورت میگیرد.
اینکه بگوییم فوت خانم نامداری به علت قتل یا جنایت بوده، منوط به بررسی آزمایشگاهی است.
منبع خبر-شهرآرانیوز، خبرگذاری مهر
گوناگون
ثبت نام لاتاری گرین کارت و ترفندهای کلاهبرداران
منتشر شده
1 سال پیشدر
۰۸-۱۲-۱۳۹۹توسط
چوبین
شاید برای شما هم یکی از این پیامها به تلفن همراه شما آمده باشد یا گروهها و شبکههای مختلفی را مشاهده کرده باشید که شما را ترغیب میکنند برای ثبتنام در لاتاری و میگویند «ثبتنام لاتاری را به روزهای آخر نیندازید.» یا «کمتر از ۲۰ روز به تغییر سرنوشت باقی مانده…»، «ثبتنام لاتاری گرینکارت آمریکا با ۲۰ درصد تخفیف ویژه مشتریان. کد تخفیف…»، «برای حفظ سلامتی شما در روزهای شیوع کرونا، ثبتنام بهصورت غیرحضوری انجام میشود.» و «سامانه آنلاین ما بهصورت شبانهروزی، بیستوچهارساعته و هفتروز هفته برای ثبتنام خود و خانوادهتان آماده است.»
از اوایل مهرماه که ثبتنام لاتاری شروع میشود افراد زیادی به تکاپو میافتند؛ برخی برای رفتن و شماری نیز برای کسب درآمد. در این ایام آنها که زبان میدانند مانند دانشجوها، کافینتها و از همه مهمتر عکاسیها بیشترین مراجعهکننده را دارند، زیرا گره اصلی ثبتنام یعنی گرفتن عکس خاص و مورد تأیید بهدست آنان باز میشود.
از سال ۱۹۹۰ که کنگره آمریکا، لاتاری را بهعنوان یکی از راههای گرفتن روادید و ورود به آن کشور اعلام کرده، هر سال میلیونها نفر در سراسر دنیا به انگیزه شهروندشدن در آمریکا، در این بختآزمایی شرکت میکنند و ایرانیها هم از زمره این دسته افراد هستند. اینکه روند انتخاب شهروندان آینده آمریکا چگونه است و پس از قبولی شرکتکنندگان چه اتفاقی میافتد، در این روزها چندان مشخص نیست، اما رونق این سوی ماجرا همان است که هرسال بوده و چه بسا بیشتر.
امتیاز عجیب «مجرد ماندن»!
از آنهایی است که در چندسال اخیر پیگیر ثبتنام لاتاری خودش و خانوادهاش بوده، اما امسال هنوز موفق به انجامش نشده است. او انگار با جزئیات کار آشنایی دارد؛ «هرکسی نرخ خودش را میگیرد. عکاسی یک جور، کافینت جور دیگر. برخی افراد هم بهخاطر مبلغ کمتری که برای ثبتنام شما میگیرند، مشتری دارند.» آنطورکه او میگوید، «داشتن گذرنامه از سال گذشته برای ثبتنام اجباری شده؛ به همین دلیل خیلیها ممکن است در این شرایط اقتصادی، قید ثبتنام را بزنند؛ زیرا هیچ تضمینی برای قبولی وجود ندارد.»
نرگس هم با احتساب امسال، چهارسالی است که ثبتنام میکند به امید اینکه از ایران برود. او به همین دلیل در آستانه سیوششسالگی هنوز ازدواج نکرده است و میگوید: تنها که باشید، احتمال و امکان رفتن شما بیشتر است.
او به ثبتنامهای بعدی هم فکر میکند و میگوید: من همیشه عاشق آمریکا بودهام. روزی نیست که رویای رفتن نداشته باشم، اما در این چهارسال ثبتنامم بیفایده بوده است. شاید امسال، شاید سال بعد، شاید سال بعدترش!
آنطورکه نرگس میگوید، ثبتنام در بعضی جاها خوشیمن است و شانس شما را افزایش میدهد. او میگوید: من سال اول و دوم هرجایی ثبتنام میکردم، اما بعد در تلگرام عضو گروهی شدم که اعضایش درباره جزئیات لاتاری حرف میزدند. آنجا گاهی درباره یک عکاسی یا کافینت خاص حرف میزدند که دستش خوب است و هرکس آنجا ثبتنام کند، برنده میشود. الان دوسال است که من هم در یکی از همان عکاسیها ثبتنام میکنم.
مشتری هفدهساله لاتاریام!
شماره تلفن یکی از عکاسیهایی را که به عقیده نرگس و همگروهیهایش خوشیمن است، میگیرم تا خودم جزئیات را بپرسم. علی. م صاحب همان عکاسی است. مردی چهلوششساله که به گفته خودش حدود ۱۷ سال است در عکاسیاش ثبتنام لاتاری مردم را انجام میدهد. خودش درباره نقل قول دیگران و خوشیمنی عکاسیاش میگوید: هرسال بیشوکم، از یک تا چهارنفری که من ثبتنام میکنم، قبول میشوند، اما خودم ۱۷سال است که ثبتنام میکنم و برنده نشدهام.
او حرفش را با یک شوخی تمام میکند؛ «شبیه دعانویسهایی شدهام که برای دیگران دعای گرهگشایی میدهند و خودشان در فقر و نداری زندگی میکنند.» علی معتقد است اگر در سالهای گذشته به هر روش دیگری برای مهاجرت اقدام میکرد، تا الان «صد بار» رفته بود. هزینه ثبتنام در عکاسی او بههمراه یک عکس «مقبول لاتاری» ۸۰ هزار تومان است.
در عکاسی دیگر، دختر حدود بیستوپنجسالهای با ظاهری آراسته پشت میز پذیرش نشسته است و سعی دارد مرا برای گرفتن عکس مخصوص در عکاسیشان و ثبتنام در همانجا توجیه کند. میگوید: عکس مناسب در قرعهکشی خیلی تأثیر دارد. او توضیح میدهد: دوسال پیش، یکی برنده لاتاری شده بود. وقتی برای مصاحبه رفت سفارت، به خاطر تفاوت عکس اول و دومش دچار مشکل شد. چندروزی طول کشید تا آنها را راضی کند.
او مدعی است که «خیلی از کسانی که خودشان عکس میگیرند مجبور میشوند دوباره عکس بگیرند.» بعد هم توصیه میکند وقتم را برای گرفتن عکسی که نمیدانم چطور است تلف نکنم، وگرنه به ثبتنام نمیرسم.
حکایت عکس سه در چهار!
درباره اهمیت عکس برای لاتاری همین بس که بزرگترین علت ردشدن متقاضیان قبل از ورود به قرعهکشی است؛ برخی از سایتهای ثبتنام مدعی اند بیش از ۵۰درصد تقاضاهای مربوط به هر سال در ثبتنام لاتاری بهخاطر عکس بد به مرحله قرعهکشی هم نمیرسد. میلاد، کارشناس یکی از همین سایتهاست. او میگوید: شما متقاضی ویزای دایورسیتی هستید. باید مطابق قوانین ایالات متحده آمریکا مدارک تهیه و ارسال کنید؛ عکس ۳ در ۴ که در کشور ما متعارف است، در ایالات متحده آمریکا مفهوم ندارد و ارسال مدارک اشتباه یعنی شما صلاحیت حضور در قرعهکشی را ندارید.
آنطورکه او توضیح میدهد، عکس ارسالی باید ویژگیهای فنی و ترکیببندی خاصی داشته باشد؛ ویژگیهایی که «حتی خیلی از عکاسها به آن آشنا نیستند.» او میگوید: متأسفانه در کشور ما هیچکس از واژه «نمیدانم» یا «نمیتوانم» استفاده نمیکند.
باوجوداین عکاسیهای زیادی در شهر ما این روزها دوربینشان را برای تصویرکردن چهره متقاضیان لاتاری تنظیم کردهاند. هرکدام هم قیمتی دارند که البته از تعرفههای معمولی عکاسی بیشتر است. ۳۰ هزارتومان برای گرفتن عکس و ۳۰ هزارتومان برای ثبتنام؛ اینها قیمتهای یک عکاسی در منطقه مرکزی شهر است. درمقابل عکاسی داوود که در منطقه برخوردار شهر واقع شده، است برای هر عکس ۳۰ هزارتومان میگیرد و برای ثبت نام ۵۰ هزارتومان.
او هم به جیب آدمهای همان منطقه نگاه میکند که این پولها برایشان پولی نیست و میگوید: آدمی که برای رفتن به آمریکا ثبتنام میکند یعنی میتواند برای اسباب رفتن هم هزینه کند و این مبالغ برایش اهمیتی ندارد. شما برو حاشیه شهر و ببین اصلا کلمه لاتاری به گوش آدمهایش خورده؛ چه برسد به ثبتنام و مهاجرت!
حواستان باشد کجا ثبتنام میکنید
«یکی از شهروندان برای ثبتنام لاتاری به کافینت مراجعه کرده و اطلاعات کارت بانکی و شناسنامهای خود را دراختیار آن فرد قرار داده بود، غافل از اینکه شخص دیگری که همان نزدیکی نشسته بود، اطلاعات را گرفته و در روزهای بعد، از همین روش برایش مزاحمت ایجاد کرده و مدام از او اخاذی میکرد. آزار و اذیتهای آن فرد کلاهبردار بهحدی ادامه یافت که شخص مالباخته برای شکایت و پیگیری راهی پلیس فتا شد.»
این تنها یک مورد از تعداد بیشمار پروندهای است که اتفاق افتاده است. تعداد سوءاستفادهها ازطریق سایتهای فیشینگ آنقدر زیاد است که نمیتوان تنها به چندمورد آن اکتفا کرد. تعدادی از شکایتهای شهروندان به پلیس فتا مربوط به لاتاری است که مجرمان سایبری با عنوان ثبتنام، اقدام به فریب کاربران و متقاضیان میکنند.
روش کار متهمان به این صورت است که علاوهبر دریافت مبالغ بالا تا حدود چندهزار دلار، شهروندان را به صفحه جعلی درگاه پرداخت یا همان فیشینگ هدایت کرده و پس از سرقت اطلاعات بانکی، اقدام به برداشت غیرمجاز از حساب بانکی آنها میکنند. البته برای اطمیناندادن به فرد فریبخورده پیامکی مبنیبر قبولی در ثبتنام لاتاری به فرد ارسال میشود که دراینزمینه، هوشیاری شهروندان اهمیت بسیار دارد.
دسترسی به اطلاعات شخصی و بانکی، کار متهمان سایبری را آسان میکند؛ زیرا «مجرمان سایبری با داشتن این اطلاعات، در آینده این افراد را به اشکال مختلف مورد حملات مجرمانه خود قرار میدهند و به اخاذی از آنها میپردازند.» ماجرا البته به همین سادگی تمام نمیشود؛ متأسفانه بسیاری از سازندگان و گردانندگان سایتها و صفحات فضای مجازی که این کلاهبرداریها را انجام میدهند، ساکن خارج از کشور هستند و با این شگرد از یک کشور خارجی، اقدام به سرقت و خالیکردن حساب شهروندان میکنند.
همین موضوعات باعث شده رویای شیرین رسیدن آرزوها، برای برخی افراد تبدیل به کابوسی بیپایان شود. شما نظرتان دربارهی لاتاری چیست؟ نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.

خبر مهاجرت مهدی مدرس و مهراد جم به خارج از کشور باعث شد اکثر آنهایی که این خبر را میشنوند اولین سوالشان این است که «کی بودن و چی خوندن؟» خوانندگان متوسطی که بهواسطه قدرت مافیاهای موسیقی مشهور شدند و حتی پایشان به برنامه زنده تلویزیون هم باز شد! اما اینبار داستان فرق میکند. رفتن مهراد جم با رفتن شادمهر عقیلی، محسن نامجو یا حمید طالبزاده و حتی با سفر اخیر مانی رهنما و همسرش هم متفاوت است. به این جملات دقت کنید: «اون که اومده بود برنامه علی ضیاء»، «اون که تو کنسرتاش داد میزد» و «اون که با سینا سرلک خوند».
اینها تمام نکات مهم دوران خوانندگی محسن سعیدیکیا یا همان مهراد جم متولد مرداد ۷۶ است. جالب است بدانید که او اولین فعالیت هنریاش را بهصورت جدی با ترانهسرایی و آهنگسازی برای قطعه میثم ابراهیمی بهنام «جانجان» در بهمن سال ۹۷ آغاز کرد!

و بعد در اردیبهشت سال ۹۸ و در حالیکه ۲۲ ساله بود اولین قطعهاش با نام «شمال» را منتشر کرد و قطعه بعدیاش هم بهنام «غمت نباشه»، در انتهای همین اردیبهشت ۹۸ منتشر شد و به این ترتیب او در فاصله زمانی کمتر از یک ماه و با داشتن فقط دو آهنگ توانست در شبکههای اجتماعی مطرح شود.
بله، در جامعه هنری و حتی غیرهنری ما و بهواسطه فضای مجازی میتوان بهسرعت و بدون اینکه کار مهم و خاصی بکنی مشهور و البته بههمان سرعت هم ناپدید شوی. اما قصه این مهاجرت همانطور که گفتیم فرق دارد، خوانندهای که مجوز داشته و تعداد قطعاتش حتی هنوز به عدد انگشتان دو دست هم نرسیده و بعضیها که میشناختنش، در فضای مجازی رفتنش را بهترین خبر این روزها میدانستند، چرا باید چنین تصمیمی بگیرد؟

انتشار فیلمش با دنیا جهانبختی که پیش از این با چهرههای مشهور دیگری هم رابطه داشته و ظاهرا جزء لاینفک مهاجرت سلبریتیهاست! نشان داد که این سفر دلایل دیگری هم داشته است.
تلویزیون و علی ضیاء؛ متهم یا مجرم؟
فرهیختگان با اشاره به حضور «جم» در تلویزیون مینویسد: «اما مساله اصلی متوجه صداوسیما و شخص علی ضیاء است.ای کاش حالا روابطعمومی صداوسیما و حتی روابطعمومی برنامه فرمول یک توضیح میدادند که خوانندهای که هنوز یک سال هم از عمر خوانندگیاش نگذشته بود، چگونه سر از یک برنامه زنده و پربیننده در میآورد؟ باید تلویزیون و ضیاء بهعنوان تهیهکننده بازخواست شوند. نه بهخاطر دعوت از یک فرد خاص، بلکه کمک کردن به تکمیل پازل زشتی که سالهاست مورد نقد دلسوزان موسیقی و هنر است. پیش از این درباره میهمانهای برنامه دورهمی و خندوانه هم گفته بودیم و البته که جوابی نشنیدیم.»

شرط میبندم میبازی
«وقتش رسیده بپذیرید دعوای پیام صادقیان با تتلو ساختگی است. پیام و تهی و تتلو و علیشمس و ساشا و احلام و سایر شاخهای راهزن مجازی از یک کانون شرطبندی حقوق میگیرند. لیدرشان در اسپانیاست: ملقب به مونتیگو.
سناریوی خودکشی دنیا جهانبخت بهخاطر ساسی، دزدیده شدن ساشا سبحانی در آلمان، افسارگسیختگی تتلو، دوئل داود هزینه با وحید خزایی، جذب پدر آرات، مراسم پایانناپذیر دعوا و آشتیکنان صوری بین خودشان همه این نمایشنامهها را سعدالله امیرشقاقی (ملقب به دکتر) در ترکیه مینویسد. آنها فروشنده ابتذالند و میلیونها نفر نیز خریدارش!
با هرجنجال مصنوعی، جمعیت بیشتری به صفحاتشان میپیوندند تا پولهایشان را در سایتهای شرطبندی آتش بزنند. تتلو دستمزد هنگفتی میگیرد و وظیفهاش عربدهجویی و لایو گذاشتن با اعضای شبکه برای داغ ماندن مداوم صفحاتشان است….» اینها را مهدی رستمپور، خبرنگار فراری در اینستاگرامش نوشت و از اسامی دیگری هم نام برد.
گفته میشود مهراد جم به طمع و ترغیب سایتهای شرطبندی از ایران رفته است و هنرمندان دیگری هم در نوبت سفرند. بهجز جم چهرههای مشهور دیگری هم پایشان به سایتهای شرطبندی باز شده بود. اینها اکثرا خودشان شرطبندی نمیکنند و درآمدشان از میزان باخت طرفدارانشان است. هرقدر تعداد بیشتری ببازند، جناب سلبریتی سود بیشتری دریافت میکند و باید هرازگاهی کاری کند که روی بورس باشد، اتفاقات ساختگی که قرار است بهواسطه آنها دیده شوند، حتی اگر منفی و ظاهرا بهضرر او باشد.

چندسالی است که از بانک مرکزی، وزارت ارتباطات و وزارت اطلاعات خواسته میشود جلوی این سایتهای شرطبندی را که یک پایشان معمولا در داخل است، بگیرند. البته گفته میشود اقداماتی صورت گرفته، اما مثل همیشه کافی نیست. معمولا گردانندگان سایتهای شرطبندی، سراغ کسبوکارهایی که دارای درگاه بانکی هستند، میروند و خواهان اجاره یا حتی خرید درگاه بانکی آنها هستند تا ازطریق درگاه بانکیشان تراکنش خود را انجام دهند.
میانگین سنی مشتریان این سایتها نوجوانان و جوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله هستند و حتی برای تشویق آنها بهحضور در سایت شرطبندی آهنگهایی هم خوانده شده و مخاطب هدفشان بهطور مشخص دهه هفتادیها هستند.
ارشاد و جم
روزنامه فرهیختگان از وزارت ارشاد به تندی انتقاد کرده: «دو، سه روز پیش محمد اللهیاری، مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد در گفتگو با یک برنامه رادیویی درباره دلایل مهاجرت مهراد جم صحبت کرد و گفت: «این خواننده در یکسال گذشته همه مجوزهایش را گرفته و مشکلی برای دریافت مجوز نداشته است.» اتفاقا مشکل همینجاست؛ جناب الهیاری بهجای اینکه با افتخار و با هدف تبرئه خود و سازمانش اینگونه صحبت کند باید پاسخگو باشد که چرا اصلا خوانندهای در این حد و اندازه باید مجوز بگیرد و مشکلی هم برای دریافت مجوز نداشته باشد»
فرهیختگان در ادامه نوشته: «ایکاش آقای اللهیاری از خودش میپرسید چرا خوانندگان کاربلد و دانشآموختهای که اتفاقا توسط دفتر موسیقی برای گرفتن مجوز آزار هم میدیدند و میبینند هیچگاه به فکر ترک وطنشان نیستند؟ خوانندگی صرفا یک بیزینس نیست و قرار بوده و است که هنر باشد و هنرمند با تکیه بر شخصیت و ذهن و قلب والایش خلق میکند و ماندگار میشود.»

واکنش ها به مهاجرت مهراد جم
حدیثه تهرانی بازیگر جوان کشورمان و همسرش کیان مقدم با انتشار ویدئویی در صفحه اینستاگرام خود نسبت به مهاجرت مهراد جم واکنش نشان دادند.
حمیدرضا عاطفی روزنامهنگار باسابقه و رئیس کانون پژوهشگران خانه موسیقی درباره مهاجرت مهراد جم به «همدلی میگوید: «ممکن است ماجرای مهاجرت این خواننده، یک مانور رسانهای باشد. بههرحال شرایط غیرعادی به نظر میرسد اما در این باره نمیشود با قطعیت سخن گفت. گذشت زمان مشخص میکند که اصل ماجرا چه بوده است؟»
او با اشاره به اینکه چرا باید همه رسانهها به چنین ماجرایی تا این حد سریع و البته پررنگ واکنش نشان بدهند، گفت:«چرا این قدر باید این ماجرا را داغش کنند و به آن بپردازند؟ البته به خاطر شیوع ویروس کرونا و عالم بیخبری، شاید اینکه بخشی از رسانهها چنین اخباری را هم پوشش بدهند، طبیعی است اما این اهمیت در انتشار خبر در کوتاهترین زمان ممکن و البته با پررنگترین شکل غیرطبیعی است.
عاطفی درباره جایگاه هنری جوانی که گفته میشود از کشور مهاجرت کرده هم، توضیح داد: «او یک خواننده درجهیک که هیچ، درجه هفتم هم نیست.»این روزنامهنگار افزود: «اینکه رئیس دفتر موسیقی هم به ماجرا واکنش نشان داده احتمالاً برآمده از آن است که میخواهد بگوید ما در این ماجرا مقصر نبودهایم. او میخواهد توضیح بدهد که دلیل رفتن آن جوان چه بوده؟ و البته تأکید بر اینکه ماجرا شبیه قصه رفتن شادمهر عقیلی از ایران نیست و دفتر موسیقی تا امروز درزمینه صدور مجوز با او همه همکاریها را انجام داده است.»

حمیدرضا عاطفی در پایان سخنانش به یک ماجرای تاریخی هم اشاره کرد و گفت: «زمان ناصرالدینشاه یک آقایی بالای کوه سدی درست کرده بود. مردم به شاه رساندند که یک نفر بالای کوه سد ساخته. شاه تعجب کرد و گفت این مردک را بگیرید و بیاورید. وقتی او را نزد شاه بردند و شاه از او پرسید باوجودآنکه همه میدانند ساختن سد بالای کوه هیچ فایدهای ندارد چون آبی پشتش جمع نمیشود، به شاه گفت که قربانتان گردم، میخواستم شما را ببینم و راهی نداشتم. با خودم گفتم اگر این کار را انجام بدهم، مرا نزد شما خواهند آورد. ماجرای مهاجرت این جوان و اقدامات بسیاری از کسانی که امروز عنوان هنرمند را همراه اسم خودشان یدک میکشند، در کشور ما همین است.»