چهره ها
زرتشت | هر آنچه باید درباره پیامبر ایرانی بدانید
منتشر شده
1 سال پیشدر
توسط
چوبین
زرتشت، یکی از نامهای برجسته تاریخ ایران باستان است که در باور رایج، بهعنوان پیامبر ایرانیان شناخته میشود. آیین «مزدیسنا» که برگرفته از تفکرات زرتشت است، پس از گذر هزاران سال همچنان پیروان خود را دارد و یکی از ادیان پذیرفتهشده کشور ایران محسوب میشود. در این مقاله، مختصر اطلاعاتی در خصوص زرتشت، تصویرگر میدان نبردی ابدی میان خیر و شر، به شما ارائه دهیم.
آنچه باید درباره زرتشت بدانید:
زرتشت کیست؟
عکس از Geni
پاسخ دادن به این سوال که زرتشت، زردشت یا زردهشت کیست، هزاران سال است که ذهن متفکران را در سراسر جهان به خود مشغول کرده است. زرتشت را با عناوینی چون اصلاحگری دینی، پیامبر ایران باستان، اولین فیلسوف جهان یا نخستین شاعر ایرانی میشناسند؛ اما همانگونه که او خود را در «گاتاها» معرفی میکند، ما نیز برای معرفی وی، به واژه «روحانی» بسنده میکنیم.
در خصوص زندگی زرتشت اطلاعات چندانی در دست نیست. آنچه امروز از او میدانیم، چنان با افسانهها در آمیخته است که تفکیک آن از واقعیت، تقریبا ناممکن تلقی میشود. گرچه وجود فردی بنام زرتشت در قامت شخصیتی تاریخی، مصلحی دینی و شاعری چیرهدست، برای محققان مسجل است، در این میان، پژوهشگرانی نیز زرتشت را شخصیتی از اساس افسانهای میدانند که در باور ایرانیان باستان، ریشه گرفته و اطلاعات، مفاهیم، اشعار و آثار منتسب به او، سینه به سینه و نسل به نسل چرخیده است.
عکس از British Meusum
زرتشت را پیامبر ایران باستان میدانند. وی مردی خردمند معرفی شده است که برای اصلاح جامعه و تزکیه آن، برانگیخته شد. زرتشت، با ترسیم مرزهای جاودانه میان خیر و شر، مشتاقانه و شوریدهسر، مردم را به مسیر موردنظر خویش فرا میخواند و در آنان تاثیری عمیق میگذارد.
زرتشت در زمانی به میدان میآید که «دائوا» یا «دیوان»، خدایان باستانی آریاییان پرستش میشوند. او با تاکید بر آزادی و قدرت اختیار انسانها و توانایی آنان برای رهایی از پلیدیها، پرستش دیوان را گمراهی میداند و آنان را در طبقه اهریمنان قرار میدهد. چنین باوری در میان ایرانیان تا آنجا ریشه میدواند که حتی امروزه، واژه دیو به موجودی پلید و تاریک اشاره دارد.
عکس از Iranian UK
آنچه از زندگی زرتشت در دست است، افسانههایی کهن است بهسختی میتوان ریشه آنها را در واقعیت جست؛ گرچه انکار آنها نیز بهدلیل قدمت و ارزش تاریخی، بهسهولت امکانپذیر نیست. این متون بیش از آنکه زندگی زرتشت را ترسیم میکنند، بهقصد ارائه آموزههای مذهبی به مردم تالیف شدهاند. فیلسوفهای یونانی و بهتبع آنها فلسفه غرب، تحتتاثیر مفاهیم زرتشت قرار دارند. وی جهان هستی را آوردگاه ابدی خیر و شر میداند و انسان را موجودی معرفی میکند که در انتخاب جبهه خویش، مختار است. زرتشت بدینوسیله اولین موازین اخلاق را بنیان میدهد.
اساس اندیشههای زرتشت، دوگانگی خیر و شر و نبرد جاویدان میان آنها است
اساس اندیشههای زرتشت، دوگانگی خیر و شر و نبرد جاویدان میان آنها است. اهورامزدا روشنایی مطلق و آفریدگار جهان است و اهریمن شر لایتناهی و نابودکننده آن. در اندیشههای زرتشت، این دو بانی خیر و شر، که همزاد هم محسوب میشوند، از دو وجهه محدود و نامحدود برخوردارند. محدودیت این دو همزاد بدان علت است که هیچ شری در اهورامزدا وجود ندارد و در اهرمن نیز هیچ خیری یافت نمیشود. همچنین این دو نیروی ازلی، بدان جهت نامحدودند که یکی نور بیپایان است و دیگری تاریکی بیانتها. زرتشت هستی را صحنه نبرد این دو و یارانشان میداند؛ اما این وعده را نیز میدهد که پیروزی پایانی با اهورامزدا است و پس از آن، شر برای همیشه نابود خواهد شد و جهان بهشکل بینقص خود بازخواهد گشت. زرتشت بشارت میدهد که انسان برای انتخاب جایگاه خود در این نبرد، آزاد است؛ این آزادی در تمام طول تکامل تاریخی مزدیسنا در مرکزیت آن قرار داشته است.
البته زرتشت خوب میداند که این راه آزاد، فراز و نشیبهای فراوان دارد؛ چراکه تمایز خیر و شر، هرگز ساده نخواهد بود. این چیزی است که زرتشت عمیقاً به آن باور دارد و در نتیجه، در گاتاها به دفعات اهورامزدا را خطاب داده و از او درباره چگونگی انتخاب راه درست سؤال میکند. زرتشت باور دارد که تضاد دو نیروی همزاد خیر و شر، در گرایش پیروان آنان به پندار، گفتار و کردار نیک و بد است و راه رسیدن به صف نیروهای خیر را گذر مردمان از مسیر پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک میداند.
عکس از ایسنا
نشانی از تقدس آتش را میتوان در جایجای تعالیم مزدیسنا احساس کرد و از همین رو، این نماد در عبادتگاههای زرتشتیان که به آتشکده نیز مشهور است، جایگاه ویژهای دارد. این موضوع تا حدی در نظر عوام غریب به حساب آمده است که پیروان مزدیسنا را آتشپرست پنداشتهاند.
هرچه از تاریخ میگذرد، وجه اساطیری منابع در خصوص زرتشت بیشتر میشود؛ تا آنجا که در برخی از منابع متاخر زرتشت فرا انسان و در زمره ایزدان پنداشته شده است. متون پهلوی بهجای مانده از دوران کهن، از وجود «فر» یا فروغ ایزدی زرتشت در سرآغاز خلقت خبر میدهد؛ از خلق «فروهر» یا جوهر حیات او در ۳۰۰۰ سال پیش از تولدش پرده برمیدارد و معتقد است این تنها تنگوهر یا تجسم مادی وی است که در زمان تولدش بهوجود آمده است. گفته میشود که زرتشت پس از دیدار با اهورا مزدا در ۳۰ سالگی، به مبارزه علیه دیوان مبعوث میشود و صورت جسمانی آنان در زمین پایان میدهد.
محل تولد زرتشت
عکس از Getty
دینپژوهان، محققان، زبانشناسان با استناد متون تاریخی، نظراتی متفاوت و ضد و نقیض را در خصوص زمان تولد زرتشت ابراز میدارند. در هر صورت، بهنظر میرسد که زرتشت در بازهای زمانی بین هزاره دوم پیش از میلاد تا قرن ششم پیش از میلاد چشم به جهان گشوده است. باید یادآور شد که تالیف بخشی از «وداها»، کتاب مقدس هندوها که خویشاوندی نزدیکی با اوستا دارد، در هزاره دوم پیش از میلاد انجام شده است و این موضوع، خود معادلات را در خصوص تاریخ زندگی زرتشت پیچیدهتر میکند.
در هر صورت پژوهشهای زبانشناسی و بررسی تفاوتها بین گونه قدیمیتر زبان اوستایی که در گاتها بهکار رفته و فارسی باستان که زبان رسمی هخامنشیان قلمداد میشود، نشان میدهد که تاریخ حدودی زندگی زرتشت، دو تا سه قرن پیش از تاجگذاری کوروش بزرگ بوده است. نبود نامی از شاهان هخامنشی در اوستا نیز بر این احتمال دامن میزند.
محل تولد زرتشت، احتمالا مناطق شرقی ایران است
بر اساس اوستا، زادگاه زرتشت نیز همچون سایر ایرانیان باستان، «ایرانویج» یا سرزمین اقوام آریایی معرفی شده است؛ اما از مکان دقیق تولد او اطلاعات چندانی در دسترس نیست. اطلاعات بهدست آمده از اوستا و یشتها، محل تولد زرتشت را مناطق شرقی ایران میداند. این موضوع با بررسی زبانشناسان از متون اوستا و بازنگری گونه زبانی نیز تایید شده است؛ تا جایی که زادگاه زرتشت را «سغد» یا «خوارزم» معرفی میکردهاند؛ گرچه منابع متاخر مزدیسنا، زادگاه زرتشت را شمال غرب ایران و منطقه آذربایجان دانستهاند. «بلخ» نیز از جمله شهرهایی است که در برخی منابع یونانی و متون پهلوی، محل تولد زرتشت نامیده شده است.
در خصوص محل تولد زرتشت در گاتها نیز به قبیله سیپتامیان اشاره شده که از نام اجداد وی برگرفته شده است؛ جایی که پدر او «پوروشسب» و مادرش «دوغدو» نیز تمام عمر خویش را در آنجا گذراندهاند.
کتاب زرتشت
عکس از Perspolis.nu
برخلاف باور عموم، اوستا کتاب زرتشت نیست. این کتاب طی دورههای مختلف، توسط افراد گوناگون نگاشته شده است و تنها بخشی از سرودهای این کتاب را منتسب به شخص زرتشت میدانند. برخی پژوهشگران معتقدند که اوستا، برای مدتها مکتوب نبوده و بهصورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کرده است. در نظر عدهای نیز متون اوستا، باقیمانده از یک ادبیات غنی و شگفتانگیز محسوب میشود که بخش عمده آن در زمان حمله اسکندر از میان رفته است.
اوستای امروزی، احتمالا توسط «تنسر» در دوران ساسانی گردآوری شده است
بهنظر میرسد که اوستا در ظاهر مکتوب خود توسط «تنسر»، موبد بزرگ زرتشتیان در دوران حکومت ساسانیان پدید آمده است. با دستور اردشیر اول، وی موفق شد که متون مذهبی زرتشتیان را در ۲۱ نسک (فصل) جمعآوری کند.
اکنون، اوستا اکه قدیمیترین نسخه موجود از آن در دانشگاه کپنهاگ حفظ میشود، کتاب مقدس پیروان دین مزدیسنا و دانشنامهای از ایران باستان است و در پنج بخش یا کتابچه مجزا، در دسترس عموم قرار دارد.
یسنه
یسنه یکی از نسکهای اوستا است که در مراسمی به همین نام، توسط زرتشتیان خوانده میشود. این فصل از اوستا، در بر گیرنده گاتها نیز است. گاتها یا گاهان، سرودههای منتسب به شخص زرتشت هستند که به زبان اوستایی گاهانی نگاشته شدهاند. گاتها شامل ۱۷ سروده مجزا است که متنی بسیار پیچیده دارد و مفاهیم بنیادین آیین مزدیسنا را شامل میشود. این سرودهها، کهنترین بخش اوستا به شمار میروند .
بخشی از گاتها به خط اوستایی گاهانی. عکس از Sara Distribution
یشت
یشتها مجموعهای از ۲۱ سرود مذهبی در توصیف و ستایش عناصر مهم جهان از دیدگاه زرتشتیان و همچنین ادای دینی به خدایان کهن ایرانیان، همچون مهر و ناهید است. قدمت تمامی این سرودهها یکسان نیست و به دورههای مختلفی تعلق دارند.
وندیداد
وندیداد، کتابچهای در ۲۲ فرگرد یا فصل است که احکام فقهی و دینی مزدیسنا را شامل میشود. وندیداد از واژه «وی دئو داد» در زبان اوستایی ریشه گرفته است و به قوانینی علیه پلیدیها و دستورالعملهای آیینی و آداب بهداشتی زرتشتیان میپردازد.
ویسپرد
ویسپرد یکی دیگر از بخشهای اوستا محسوب میشود که آموزهها و تعلیماتی را در خصوص جشنهای مذهبی زرتشتیان، اعمال روزانه آنها، نمازها و گهنبارها، در خود جای داده است. این الحاق از اوستا، هرآنچه را که با ستایشها و نیایشهای پیروان مزدیسنا پیوند دارد، در ۲۳ بخش یا کرده به آنان انتقال میدهد.
خرده اوستا
«آذرباد مهراسپندان»، موبد موبدان زرتشتی در زمان شاپور دوم بود که به جمعآوری دعاها و سرودهای کوتاه مذهبی مزدیسنا پرداخت و آنان را در یک مجموعه مجزا تدوین کرد. خرده اوستا در واقع گزیدهای از بخشهای یسنه و یشت به شمار میرود.
معجزات زرتشت
عکس از Welcome to Iran
اساس و بنیان تعالیم زرتشت، خرد و دانایی آدمیان است و چنین شخصی برای اثبات حقانیت و انجام رسالت خویش، نیاز به رویدادی شگفتآور ندارد.
در طول تاریخ معجزات فراوانی به زرتشت نسبت داده شده است و آنگونه بهنظر میرسد که روزبهروز نیز به تعداد این معجزات افزوده میشود؛ اما این مطالب اغلب مفاهیمی برساخته یا بهدور از واقعیت است که بهمنظور عقب نیفتادن از سایر ادیان بهوجود آمدهاند یا آنچنان با اساطیر و افسانهها درآمیختهاند که ارزش تاریخی آنها سلب میشود.
اسناد تاریخی در خصوص معجزات زرتشت حاصل درآمیختگی با افسانهها است
ماجراهایی چون سرو چند هزارساله، آتش نامیرا و بدون هیزم، روئینتنی اسفندیار، شفای اسب بیمار گشتاسب و داستانهایی از این دست، با نام زرتشت گره خورده که تایید یا رد آنها از عهده همگان خارج است.
با این حال، زرتشت را نخستین کودکی میدانند که هنگام تولد میخندید. «زادسپرم»، یکی از پیشوایان زرتشتی علت این خنده را وارد شدن «بهمن» به ذهن او میداند. بهمن یا «وهمن» در کنار ۶ «امشاسپندان» دیگر، از صفات پاک اهورامزدا است. همچنین بر اساس آموزههای زرتشت، خنده و شادی به اهورامزدا تعلق دارد و گریه و عزا، خوی و نصیبه دیوان است. از همین رو، نقل معجزه خنده او در لحظه تولد نیز بر این اصل تاکید دارد.
پیروان مزدیسنا، اثبات یکتایی اهورامزدا و گاتها را بزرگترین و شاید تنها معجزات زرتشت قلمداد میکنند.
قبر زرتشت
تندیس زرتشت بر فراز ساختمان دادگاه عالی نیویورک. عکس از ویکیپدیا
آنگاه که زرتشت وظیفه رسالت خود را به پایان میرساند، به بلخ سفر میکند تا پایان عمر خویش را به تعلیم آموزههای مذهبی و ارشاد پیروان بپردازد. در این هنگام «گشتاسب کیانی» فرمانروای بلخ است و دشمنی دیرینهای با تورانیان دارد. این کینهتوزی سرانجام به جنگی عظیم میانجامد و زرتشت نیز در این جنگ بهقتل میرسد و در سن ۷۷ سالگی، از تنگوهر خویش رخت بر میبندد. همان طور که موردانتظار است، سندی دال بر تایید ماجرای مذکور وجود ندارد و آرامگاه یا نشانی از زرتشت نیز در این شهر یافت نشده است.
پیروان آیین مزدیسنا، روز مرگ زرتشت را پنجم دیماه میدانند. این روز که در این آیین آنان «خورایزد» نامیده میشود، هنگامه دعا و نیایش زرتشتیان در پرستشگاه و آدریان است.
زرتشت در نظر اندیشمندان
زرتشت در جوامع غرب، میان فلاسفه، هنرمندان، شاعران و نویسندگان از جایگاه رفیع و ویژهای برخوردار است. برخی او را نه در قامت یک رهبر دینی، بلکه بهعنوان نخستین فیلسوف جهان میشناسند. تا جایی که «هگل»، بهواسطه مفاهیمی متعالی که زرتشت میان پیروان خویش نشر کرد و آن باور فراگیر در که دوران حکومت هخامنشیان تثبیت شد، در بیانی استعاری، ایرانیان را «نخستین مردمان تاریخ» میداند.
با این وجود، اوج شهرت زرتشت در غرب پس از انتشار اثر جاویدان «فردریش نیچه»، بنام «چنین گفت زرتشت» رقم خورد. نیچه با ارادت و احترام فراوان، زرتشت را قهرمان کتاب خود میسازد تا از موضعی معکوس نسبت به تعالیم زرتشت، داستان خویش را پیش ببرد. نیچه خوب میداند که مفاهیمی چون «مرگ خدا» یا «ابر انسان»، هیچ ارتباطی با تعالیم زرتشت ندارد؛ اما مرگ خدا را از زبان زرتشت اعلام میکند. او در کتاب «و اینک انسان…» نظر خویش را درباره زرتشت اینگونه اعلام میدارد:
زرتشت اولین شخصی بود که از اخلاقیات برداشتی متافیزیکی داشت؛ در اندیشههای او، نبرد بین خیر و شر نیروی اصلی در پس نظم چیزها بود. آن ایرانی، مسئول این «تاثیرگذارترین اشتباهات»، یعنی «اخلاق»، بود. او از همه اندیشمندان صادقتر بود؛ پس اولین کسی است که باید به اشتباهش پی ببرد.
برخی سخنان معروف زرتشت
عکس از zorostrian connection
تنها سخنان بهجای مانده از زرتشت، در سرودههای منتسب به وی تحتعنوان گاتها خلاصه میشود. این سرودهها مضامینی در خصوص توحید اهورامزدا، آزادی اندیشه، نظم و نیکی هستی و نکوهش دیوان دارد.
از تو میپرسم از اهورا، چه به راستی میخواهم، آیا سرانجامِ زندگیِ پارسایی، خوشبختی در دو جهان است و کسی که برای رستگاری روان دیگران میکوشد، بهره نیک خواهد برد؟ این را [ای] مزدا میدانم که هر که به مردم مِهر ورزد و برای رستگاری دیگران بکوشد، چنین کسی دوست تو و درمانبخش زندگی مردم خواهد بود.
بخشی از گاهان
ای جویندگان دانش راستین، اکنون آموزشها و پیامی را که تابهحال شنیده نشدهاست، برای شما آشکار خواهم ساخت. این پیام برای کسانی که از روی تعالیم نادرست، جهان نیکی را تباه سازند ناگوار است، ولی برای دلدادگان «مزدا» خوشآیند و شادیبخش به شمار میرود.
یسنا ۳۱ – بند نخست
سخن پایانی
صحبت از زرتشت بهواسطه فقدان منابع دستاول تاریخی و در عوض، کثرت افسانهسراییها، اسطورهسازیها، نگرشهای خصمانه و تناقضهای بسیار، امری دشوار است؛ با این حال جایگاه وی در میان دانشمندان علوم دینی و فلاسفه بهقدری رفیع است که ما نیز اشارهای هرچند موجز، به او و اندیشههایش داشته باشیم.
عکس کاور از: ancient pages

شاید دوست داشته باشید

مینو اخترزند در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شد. دوران کودکى و نوجوانى خود را در تهران سپرى کرد و پس از دریافت دیپلم دبیرستان در سال ۱۹۷۴، به عنوان دانشجوی مهمان در موسسه سلطنتى فناورى سوئد در رشته مهندسى برق به این کشور مهاجرت کرد.
او در مصاحبه اى از سختى هاى دوران تحصیلى خود چنین گفت: «در سال ۱۳۵۸ که ما دانشجوی مهمان بودیم و برایمان از ایران پول میفرستادند، مدتی برایمان پول نیامد و زندگی بسیار مشکلی داشتیم تا این که دولت سوئد به ما اجازه کار نیمه وقت داد. من از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر دانشگاه میرفتم و بعد از ظهر در اداره پست نامه تقسیم میکردم و شبها درس میخواندم»
او اولین کار خود را در شرکت برق استکهلم به عهده گرفت. او میگوید اولین شغل وی در سوئد که از نظر خودش هم خیلی اهمیت داشته است. «مینو اخترزند» در طول دو سال خدمت در این شرکت، توانسته بود نظر مساعد مقامات این شرکت را به خود و عملکردش جلب کند.

«مهندس اخترزند» پستهای مدیریتی گوناگونی را در شرکت انرژی واتن فال را تجربه کرده است. «مینو اخترزند» پس از کارنامه درخشانش در شرکت انرژی و برق سوئد، به عنوان رییس راهآهن سراسری این کشور انتخاب شد. او میگوید هیچ تصویری از شغل بعدی خود نداشته، اما شباهت سیستم کار راهآهن و شرکتهای برق در سوئد باعث شده است در پذیرفتن این شغل تردید نکند. او عضویت در هییٔت ریٔیسه دانشگاه «سودرتورن» استکهلم را نیز دارد.
در حالى که در گذشته برخى از ایرانیان مقیم سوئد از مورد تبعیض قرار گرفتن به هنگام درخواست کار به دلیل داشتن نام هاى خود شکایت داشتند «مهندس اخترزند» با نامى که شاید تلفظش چندان هم براى سوئدىها آسان نبود به این تعداد مناصب شغلى مهم در این کشور دست یافت.
«مینو اخترزند» در ماه میسال ۲۰۱۰ به سمت استانداری یونشوپینگ سوئد منصوب شد. وی نخستین ایرانی بود که سمت استانداری را درسوئد به عهده میگرفت. از ۲۰۱۶ تاکنون استاندار«واستمانلند» استانِ جنوبىِ این کشور مى باشند.

«مینو اخترزند»در مورد شیوه مدیریتی خودش میگوید: «من در سیستم کاری خود همیشه تلاش میکنم مطابق آنچه در سوئد فرا گرفتهام، بین زن و مرد تفاوتی قائل نشوم. تنها چیزی که برایم مهم است، بازدهی در کار است. سیاست من این است که خود شخص از لحاظ کاری و روحیه مهم است و جنسیتش اهمیتی ندارد.»
«مینو اخترزند» درباره اینکه خود را ایرانی میداند یا خیر نظر جالبی دارد. وی میگوید:«موقعی که بیرون هستم و کار میکنم، فرهنگم سوئدی است و مدل رئیس بودنم هم سوئدی است، زیرا من برای اولین بار در سوئد وارد بازار کار شدم. ولی وقتی کارم تمام میشود و به خانه میآیم، کاملاً ایرانی ایرانی هستم و شوهرم نیز ایرانی است و در خانه فقط فارسی صحبت میکنیم.»

آنچه که «مینو اخترزند» به عنوان کلید موفقیت بر آن تاکید میکند اعتماد به نفس و باور به خود است و اینکه همیشه باید به کاری که انجام میدهیم اعتقاد فراوان داشته باشیم. او همچنین معتقد است که اگر یک فرد در سوئد تمام تلاش و دقت خود را به کار بگیرد تا جایی که کاری انجام میدهد بازتاب داشته باشد، توجه مسئولان به این فرد جلب میشود.

آلن دلون از جمله چهرههای معروف سینمای فرانسه بود که در دهه شصت و هفتاد میلادی شهرتی جهانی کسب کرد. نام او بیش از همه با فیلمهای جنایی و دراماتیک پیوند خورده است. آفتاب داغ، روکو و برادرانش، دسته سیسیلیها، عقرب و آفتاب سرخ از جمله فیلمهای معروف او هستند. این بازیگر خوشتیپ سینمای فرانسه امروز ۸ نوامبر ۲۰۲۰ هشتاد و پنجمین سالگرد تولدش را جشن میگیرد.
آلن دلون کودکی شیرینی را تجربه نکرد. پدر و مادرش هنگامی که او نسبتا کوچک بود، از هم جدا شدند. سرپرستی او به زوجی دیگر محول شد و پس از مرگ آنان نیز آلن مجبور شد در یک مدرسه شبانهروزی رشد کند. معلمان او را شاگردی میدانستند که به سختی میتوان او را آموزش داد و تربیت کرد. به همین خاطر نیز او مجبور بود زود به زود مدرسه خود را عوض کند.

در سال ۱۹۵۷ بود که دلون نخستین قرارداد بازیگری خود را در فیلمی سینمایی به امضا رساند و در فیلم Quand la femme s’en mèle نقشآفرینی کرد. درخشش آلن دلون در این فیلم سبب شد که توجه فیلمسازان و تهیهکنندگان به او جلب شود و او نخستین گامها را در راه ستاره شدن بردارد.
یک سال بعد آلن دلون با رومی اشنایدر، چهرهی زیبا و معصوم سینمای آلمان آشنا شد. این زوج در سال ۱۹۵۹ نامزدی خود را اعلام کردند. رابطه آنها یکی از سوژههای محبوب نشریات و رسانهها بود؛ رابطهای که در نهایت با تلخی و جدایی پایان یافت و به عنوان عشقی ناکام در ذهنها حک شد.

فیلم جنایی آفتاب داغ، ساخته رنه کلمان که در سال ۱۹۶۰ به پرده سینماهای جهان راه یافت؛ آلن دلون را به شهرتی جهانی رساند و درهای حضور در محصولات سینمایی بینالمللی را به روی او گشود. درخور توجه آنکه هالیوود چند دهه بعد نسخهای تازه از این فیلم با بازیگری مت دیمن ساخت.

یکی از فیلمهای معروفی که آلن دلون در آن بازیگری کرده، یوزپلنگ، ساخته ویسکونتی، سینماگر برجسته ایتالیایی است. در این فیلم ستارگانی چون کلودیا کاردیناله و برت لنکستر نیز نقشآفرینی کردهاند. درخشش دلون در این فیلم بهیادماندنی سبب شد که او مورد تحسین منتقدان سینمایی قرار گیرد و نامزد دریافت جوایز متعددی شود.

نام آلن دلون بیش از همه با فیلمهای جنایی و فیلم نوآر پیوند خورده است، از جمله با فیلم سامورایی به کارگردانی ژان پیر ملویل که در سال ۱۹۶۷ به نمایش درآمد. دلون در این اثر سینمایی در نقش قاتلی خونسرد ظاهر میشود که فقط به خاطر پول آدم میکشد. چهرهی جذاب و در عین حال سرد و بیاحساس دلون را شاید بتوان بهترین گزینه برای ایفای این نقش دانست.

آلن دلون در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ قدم به عرصه تهیه فیلم هم گذاشت و صاحب دو شرکت فیلمسازی بود که از جمله فیلم معروف بورسالینو را به پردهی سینماها فرستاد. در این فیلم خود دلون در کنار ژان پل بلموندو، یکی دیگر از چهرههای محبوب سینمای فرانسه در دهه شصت و هفتاد، نقشآفرینی کرده است.

در سال ۱۹۸۱ آلن دلون قدم به عرصه کارگردانی گذاشت و در فیلم Pour la peau d’un flic هم بازیگر بود و هم کارگردان. این فیلم جنایی از سوی منتقدان مورد استقبال چندانی قرار نگرفت. دلون در این اثر نقش یک کارگاه خصوصی را ایفا میکند.

برگزاری مسابقات مشتزنی و اتومبیلرانی از جمله علایق شخصی آلن دلون محسوب میشوند. او حتی تجربیاتی هم در عرصه موسیقی کسب کرد و در سال ۱۹۸۷ با صدای خود آلبومی تحت عنوان Comme au cinéma به بازار فرستاد که با موفقیت روبرو شد.

آلن دلون در اواسط دهه هشتاد میلادی در کنار بازیگری در فیلمهای جنایی و اکشن به نقشآفرینی در فیلمهای هنری و تاریخ روی آورد. از جمله این فیلمها سوان عاشق(محصول ۱۹۸۴) است که فولکر اشلوندورف، سینماگر برجسته آلمانی آن را با اقتباس از رمان معروف مارسل پروست ساخته است.

یکی از آخرین نقشهای آلن دلون در فیلم آستریکس در بازیهای المپیک است که او در آن ایفای نقش ژولیوس سزار، امپراتور رم را برعهده داشت.

آلن دلون بهرغم محبوبیتش در عرصه سینما، از لحاظ سیاسی و اجتماعی چهرهای بحثبرانگیز بوده است. وطنپرستی افراطی، عشق به ناپلئون بناپارت و شارل دوگل و همچنین هواداری او از حزب راستگرای جبهه ملی فرانسه به رهبری لوپن سبب شده که دلون بارها خبرساز شود.

آلن دلون در طول چندین دهه فعالیت هنری و سینمایی خود در بیش از ۸۰ اثر نقشآفرینی کرد. جایزه سزار (۱۹۸۵)، بامبی(۱۹۸۷)، خرس طلایی برلیناله (۱۹۹۵) و دوربین طلایی (۱۹۹۸) به پاس یک عمر فعالیت هنری از افتخاراتی است که در کارنامه او به ثبت رسیده است. دلون در سال ۲۰۱۲ نیز جایزه فستیوال معروف لوکارنو را به خاطر یک عمر فعالیت سینماییاش دریافت کرد.

لئوناردو ویلهم دی کاپریو متولد ۱۱ نوامبر ۱۹۷۴ در لس آنجلس، بازیگر، تهیه کننده و نویسنده امریکایی است. «لئوناردو دی کاپریو» خیلی زود دریافت که به بازی در برابر دوربین فیلمبرداری علاقه دارد. او در همان کودکی در چند تبلیغ تلویزیونی ظاهر شد.در سال ۱۹۹۳ بازی درخشان دیکاپریوی نوجوان در نقش پسری با معلولیت ذهنی به نام آرنی در فیلم «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد؟» توجه منتقدان را به خود جلب کرد. هنرنمایی دیکاپریو در این فیلم برایش نخستین نامزدی اسکار در شاخه بهترین هنرپیشه مرد نقش مکمل را به همراه آورد.

یک سال بعد از آن بود که لئوناردو دیکاپریو در فیلم «رومئو و ژولیت» به کارگردانی باز لورمان بر پرده سینما ظاهر شد. بازی در این فیلم خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین را از آن وی کرد. از آن پس نام لئوناردو دیکاپریو نه تنها به عنوان هنرپیشهای توانا بلکه به عنوان هنرپیشهای محبوب دختران جوان نیز بر سر زبانها افتاد.
سال ۱۹۹۷ لئوناردو دیکاپریو با فیلم «تایتانیک» یک شبه به هنرپیشهای تبدیل شد که در هر گوشه از کره زمین او را میشناختند. دیکاپریوی ۲۳ ساله برای بازی در این فیلم پرفروش برای دومین بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب در شاخه بهترین هنرپیشه مرد شد.

لئوناردو دیکاپریو در «مردی در نقاب آهنی» محصول ۱۹۹۸ نشان داد که از پس ایفای همزمان دو نقش متفاوت نیز به خوبی بر میآید. او در این فیلم که بر اساس یکی از داستانهای سه تنفگدار، نوشته الکساندر دوما ساخته شده، نقش لویی چهاردهم و فیلیپ، برادر دو قلویش را بازی کرد. جرمی آیرونز و جان مالکوویچ از جمله همبازیان دیکاپریو در «مردی در نقاب آهنی» بودند.

در سال ۲۰۰۲ مارتین اسکورسیزی، کارگردان نامی هالیوود، لئوناردو دیکاپریو را برای بازی در فیلم «دار و دستههای نیویورکی» به خدمت گرفت. این فیلم سرآغازی بر همکاری درازمدت این دو با یکدیگر شد. مارتین اسکورسیزی یکی از انگیزههایش برای فیلمسازی را حضور هنرپیشهای به نام لئوناردو دیکاپریو در سینما اعلام کرده است.

استیون اسپیلبرگ کارگردان نامدار دیگری است که لئوناردو دیکاپریو را برای بازی به خدمت گرفته است. در فیلم دیدنی «اگر میتوانی من را بگیر» به کارگردانی اسپیلبرگ، که بر اساس داستان زندگی یک جاعل حرفهای به نام فرانک ابیگیل ساخته شده، دیکاپریو در کنار تام هنکس هنرنمایی میکند.

در سال ۲۰۰۴ لئوناردو دیکاپریو بار دیگر در برابر دوربین مارتین اسکورسیزی قرار گرفت. «هوانورد» دومین نامزدی اسکار برای دیکاپریو را به همراه داشت؛ این بار در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول مرد.

فیلم مهیج «الماس خونین» محصول سال ۲۰۰۶ که داستان تجارت غیرقانونی الماسهای خونین در جنگ داخلی سیرالئون را روایت میکند، لئوناردو دیکاپریو را برای سومین بار نامزد دریافت اسکار کرد. اما در نهایت وی این بار نیز همانند دفعات قبل، دست خالی مراسم اسکار را ترک کرد.

«جاده انقلابی» دومین تجربه بازیگری لئوناردو دیکاپرو و کیت وینسلت در کنار یکدیگر، پس از فیلم تایتانیک بود. این فیلم تأثیرگذار داستان زندگی زوجی پر از امید و آرزو در دهه ۱۹۵۰ میلادی را روایت میکند. این زوج که به دنبال یافتن راهی برای تغییر در زندگیشان هستند، در نهایت به سرنوشتی تلخ دچار میشوند.

کلینت ایستوود، هنرپیشه و کارگردان مطرح هالیوود، در سال ۲۰۱۲ لئوناردو دیکاپریو را در فیلم «جی. ادگار» به بازی گرفت. این فیلم روایتگر داستان زندگی کاری جی ادگار هوور، اولین رئیس سازمان اف بی آی (FBI) است. در این فیلم دیکاپریو با کمک گریم و البته هنرنمایی درخشانش، بر پرده سینما بیش از ۵۰ سال پیرتر میشود.

لئوناردو دیکاپریو با اغلب کارگردانان مطرح هالیوود همکاری داشته است. «جانگوی آزاد شده» محصول سال ۲۰۱۲ به کارگردانی کوئنتین تارانتینو یکی دیگر از این همکاریهای موفق به شمار میرود؛ فیلمی که هم نظر مثبت مخاطبان و هم منتقدان را به خود جلب کرد.

گتسبی بزرگ به کارگردانی باز لورمان، علیرغم بازی درخشان لئوناردو دیکاپریو نتوانست انتظارها را آنگونه که باید برآورده کند. این فیلم بر اساس رمانی از اسکات فیتزجرالد ساخته شده که تاکنون برداشتهای سینمایی متعددی از روی آن انجام شده است، از جمله فیلمی محصول سال ۱۹۷۴ با بازی رابرت ردفورد در نقش گتسبی بزرگ.
زمانی که «گرگ وال استریت» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بازی لئوناردو دیکاپریو به روی پرده سینماها آمد، همه بر این باور بودند که اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول مرد این بار از آن دیکاپریوست.

اهدای جایزه گلدن گلوب بهترین هنرپیشه مرد به لئوناردو دیکاپریو هرچند در شاخه فیلمهای کمدی یا موزیکال، موجب شد تا امید اهدای اسکار به وی بیشتر شود. بدشانسی محض دیکاپریو در اسکار ۲۰۱۴ داشتن رقیبی به نام متیو مککاناهی بود که او نیز بازی درخشانی از خود در فیلم «مشتریان کلوب دالاس» ارائه داده بود؛ رقیبی که باعث شد این بار هم دیکاپریو از اسکار به دور بماند.

لئوناردو دی کاپریو به خاطر بازی در فیلم «برخاسته از گور» بالاخره در پنجمین نامزدی برای بهترین بازیگری، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اصلی را دریافت کرد.

همکاری بعدی لئوناردو دی کاپریو با تارانتینو فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» بود. این فیلم فضای سال ۱۹۶۹را در شهر لس آنجلس نشان میدهد. دیکاپریو با بازی چشمنواز خود در نقش بازیگری معروف که در حال افول است بهخوبی اتفاقات و داستانهای آن دوران را به ما نشان میدهد.

لئوناردو دیکاپریو همانند بسیاری از ستارگان طراز اول هالیوود چندان علاقهای به افشای جزئیات زندگی خصوصیاش ندارد، او اغلب مادرش را همراه با خود روی فرش قرمز اسکار میبرد. همین امر موجب شده تا مجلات عامهپسند اغلب با لقب «پسر مامان» از او یاد کنند.

لئوناردو دیکاپریو به عنوان سفیر صلح سازمان ملل نیز انتخاب شد و در نشست عمومی این سازمان در نیویورک نیز سخنرانی کرد.

دی کاپریو فعالیتهای وسیعی برای منابع طبیعی بخصوص حفظ و نگهداری گوریلها انجام داده. لئو با موفقیت در سال ۲۰۰۶ مشغول ساختن فیلمی در مورد محیط زیست شد و این فیلم را به فستیوال کن برد.